یادی از روزهای حماسه و ایثار
مرا از روی خال پهلویم شناسایی کنید
مازندشورا: از شلمچه که برگشت، باز هم خانه پر از سلام و صلوات بود، مثل کوچه و خیابان، همه جا را آذین بسته بودند، بوی گلاب، همه جا پیچیده بود، اول نشناختنش، سرش را جا گذاشته بود، اما همان خال کار خودش را کرد.