مازندشورا: هنرمندان بسیاری در تاریخ موسیقی ایران به چشم می خورند که با ارائه آثار بدیع، شهرت و جاودانگی را برای خود رقم زدند اما حسن گلنراقی شاید یگانه هنرمندی است که تنها با یک اثر توانست به این جایگاه دست یابد.
صوت گرم و زیبا و تحریرهای بجا آنهم با اثر مشترک مجید وفا دار و حیدر رقابی ترانه 'مرا ببوس' را به یک اثر جاودان و بیاد ماندنی تبدیل کرد.
صدای زیبایی که قرار بود از چشم خانواده متدین حسن پنهان بماند، چنان محبوب و فراگیر شد که امکان پرده پوشی را از او گرفت.
جالب اینجاست که پدر حسن هم که به دلیل باورهای مذهبی و موقعیت شغلی، خوانندگی را در شان خویش و فرزندانش نمی دانست، بطوری دلبسته این ترانه شد که از شنیدنش لذت می برد و در خفا با خود زمزمه می کرد، بدون اینکه بداند خواننده آن، کسی نیست بجز پسرش!
گلنراقی در سال 1305 در تهران متولد شد. از همان کودکی صدای خوشی داشت و به موسیقی علاقه مند بود و برغم مراوده با هنرمندان به دلیل موقعیت خانوادگی، فعالیت چندانی در این زمینه نداشت و تنها در محافل خصوصی و دوستانه می خواند.
حبیب الله نصیری فر در کتاب مردان موسیقی سنتی و نوین ایران می نویسد: گرچه گلنراقی در سال 1305 خورشیدی دیده به جهان گشود، ولی در واقع با خواندن ترانه مرا ببوس متولد شد زیرا وی با اجرای این آهنگ غوغا کرده و نامش را در تاریخ موسیقی ایرانی جاودان کرد.
مرحوم مجید وفادار دردهه 20 آهنگ مراببوس را ساخت و مدتها به دنبال خواننده ای می گشت تا آن را اجرا کند.
مراببوس 15سال پیش از اجرای گلنراقی، توسط خواننده ای به نام پروانه اجرا شده بود ولی نتوانست موفقیتی کسب کند.
سالها بعد این ترانه با صدای گلنراقی که در آن زمان به تجارت ظروف چینی اشتغال داشت، اجرا شد. این آهنگ به محض پخش شدن از رادیو با استقبال گرم مردم روبرو و از شهرت ویژه ای برخوردار شد.
پرویز خطیبی شاعر و ترانه سرای نامدار در کتاب 'خاطراتی از هنرمندان'می نویسد:شعر و آهنگ مرا ببوس برغم عدم موفقیتش در ذهن بسیاری از هنرمندان منجمله روانشاد پرویز یاحقی بود و آن را دوست می داشت.
یک روز که یاحقی به اتفاق یکی از نوازندگان پیانو مشغول نواختن این آهنگ بود، گلنراقی به دیدار او آمده و به همراه آن 2 نوازنده شروع به خواندن این ترانه می کند. مسئول ضبط برنامه موسیقی که پشت دستگاه نشسته بود، بی آنکه کسی متوجه شود، آنرا ضبط کرده و برای سرپرست رادیو می فرستد.
مسئول مربوطه و سایرین پس از شنیدن این اثر تصمیم به پخش آن می گیرند و پرویز یاحقی را در جریان امر قرار می دهند.
یاحقی مخالفت کرده و می گوید این کار برای گلنراقی گران تمام می شود زیرا او از یک خانواده سرشناس مذهبی بوده و پدرش با کارهای هنری بویژه موسیقی به شدت مخالف است.
گلنراقی پس از در جریان قرار گرفتن، گفته های یاحقی را تایید می کند ولی به علت اصرار دوستان قبول می کند و نوار بدون ذکر نام و با نام مستعار 'خواننده ناشناس' پخش شود.
خطیبی می افزاید: روزی که نوار از رادیو پخش شد، تهران یک صدا از این آهنگ تازه سخن می گفتند. همه از یکدیگر می پرسیدند که این صدای گرم دلنشین به چه کسی تعلق دارد؟ ولی این سوال بی پاسخ مانده بود. هر کس حدسی می زد حتی در میان کارکنان رادیو هم کسانی وجود داشتند که خبری از نام نشان خواننده تازه کار نداشتند. چند نفری از دوستان نزدیک گلنراقی که اطلاع داشتند، به دلیل حفظ حیثیت خانوادگی او، دم نمی زدند.
روزها و هفته ها گذشت، آهنگ مراببوس بنا به تقاضای مردم روزی چند بار در برنامه های مختلف رادیو پخش می شد. شعرش را مردم از بر کرده و در خیابان ها زمزمه می کردند.
شهرت مرا ببوس بسیاری از صاحبان مجلات و روزنامه ها را کنجکاو کرد تا به هر طریقی که شده این خواننده ناشناس را پیدا کنند و عکس و تفصیلاتش را در اختیار علاقه مندان بگذارند. مجید دوامی سردبیر مجله روشنفکر که بیش از دیگران مصر بود، از زبان یکی دو نفر شنیده بود که خواننده ناشناس، گلنراقی نام دارد ولی به او دسترسی پیدا نمی کرد.
پدر حسن از این که این روزها خیلی ها به سرغ او می آمدند حیرت می کرد، از سوی دیگر حسن هم از ترس به حجره پدر نمی رفت
بالاخره پس از مذاکرات پی در پی رضایت حسن را برای چاپ عکس در مجله جلب می کنند و بعد از مدتها انتظار، مردم عکس خواننده مراببوس را روی جلد مجله روشنفکر می بینند و مجله ای که با تیراژ بالا چاپ شده بود پس از چند ساعت نایاب می شود وچاپ دوم وسوم آن با مبلغ گزاف به فروش می رسد.
ظاهرا یکی از تجار، مجله مورد نظر را روی میز پدر حسن می گذارد و او پس از دیدن عکس باحیرت می گوید:'این چقدر شبیه حسن است!'
وقتی به او می گویند خود حسن است، با ناباوری مجله را ورق می زند و سکوت می کند. آن شب وشبهای دیگر به خانه می رود ولی حسن را نمی یابد تا بالاخره یک شب دم درخانه پدرو پسر سینه به سینه می شوند. حاجی می پرسد: 'کجایی ؟ پیدایت نیست؟' حسن در جواب می گوید:' گرفتارم' وحاجی می گوید: 'می دانم، خبرش را دارم.'
حسن گلنراقی دیگر پس از مرا ببوس هرگز حاضر نشد شعر دیگری بخواند، چون یقین داشت که اثر بعدی به قدرت این آهنگ نخواهد بود و چه بسا کار اولی را هم خراب کند.
گلنراقی اولین ترانه اش را برای 'آخرین بار'بوسید و در جستجوی 'سرنوشت'، سرود واپسین خواند و در 19مهر ماه 1372براثر بیماری ریوی درگذشت.
خبرنگار : زهره کرمی **انتشاردهنده: محسن حسن نیا
7330/1899
فرهنگي
موسيقي
گلنراقي
مازندران