مازندشورا:به گزارش خبرگزاری فارس از شهرستان بابلسر، حماسه زنان ایران در هشت سال دفاع مقدس یکی از مهمترین و ناشناختهترین زوایای جنگ تحمیلی است و این خود دلایل عدیدهای دارد که پرداخت به آن نه در حوصله این مقال میگنجد و نه هدف آن است، خبرگزاری فارس مازندران در راستای انجام رسالت خود در بازنمایی و شفافسازی نقش مؤثر زنان، تاکنون فعالیتهایی در همین زمینه و تحقیقات فراوان دیگری را به انجام رسانده است، با این امید که فعالیتهای محدودش انگیزههایی قوی را برای پرداختن عمیق و دقیق به زن و جنگ برانگیزاند. آن چه در پی خواهد آمد گفتوگویی است با لیلا جانی از جانبازان 70 درصد که خاطرات و واگویههای قلبی خود را بیان کرده است.
فارس: سرکار خانم لیلا جانی لطفاً خودتان را برای خوانندگان ما معرفی کنید؟
لیلا جانی هستم از شهرستان بابلسر، حوالی سال 58 همانند بسیاری از نوجوانان و جوانان آن سالها عضو بسیج شدم و هنوز هم بسیجیام.
فارس: لطفاً پیرامون عضویت و فعالیتهایتان در بسیج و چگونگی مجروحیتتان بفرمایید.
تقریباً از همان بدو تأسیس بسیج وارد این نهاد مردمی شدم، همانگونه که گفتم سال 58 بود، البته بسیج از سالهای اولیه تأسیس مثل امروز متشکل از بخشهای مختلفی نبود و به تناسب ضرورت، هر کس مسؤولیتی را بهعهده میگرفت.
برای مثال، هم بهعنوان یک بسیجی خدمت میکردیم، هم به جهاد سازندگی میرفتیم و بهعنوان یک نیرو در سازندگی شرکت داشتیم و هم در اتفاقات غیر مترقبه مثل سیل و زلزله کار خدمترسانی را انجام میدادیم، در آن سالها حال و هوای خاصی حکمفرما بود، همه احساس مسؤولیت میکردند، حس «برای دیگران زیستن» احساس غالب بود و همه برای رضایت حق تعالی کار میکردند، اصلاً انقلاب همانند طوفانی بود که همه را با خود میبرد، در اثنای همین روزها من در حال آموزش دیدن در پایگاه بسیج بابلسر در اثر انفجار نابینا شدم.
فارس: در صحبتهایی که پیش از مصاحبه داشتیم به تغییر وضعیت و جایگاه خود پس از جانبازی اشاره کردید، اگر مایلید همین بحث را برای مخاطبان مطرح کنیم، در ضمن به مسائل اجتماعی و شخصی شما بعد از نابینایی هم بپردازیم.
البته تغییر وضعیت که نبود، من مسؤولیت جدیدی یافته بودم؛ یعنی علاوه بر بسیجی بودن حالا جانباز هم بودم و این مسؤولیت، رفتارهای مرا چند برابر کرده بود، بالاخره حیثیت ما حیثیت انقلاب بود و هست و هر خطایی که از ما سر بزند به پای ارزشهای انقلاب نوشته میشود، با توجه به شرایط حاکم امروز باید بیشتر مواظب بود، در مورد تبعات این جانبازی، ابتدا این مسئله مهم هم در زندگی من و هم خانوادهام اتفاق وحشتناکی تلقی میشد، ولی وقتی مشغول ادامه تحصیل شدم، دید خانواده و مردم نسبت به وضعیت من عوض شد، البته با توجه به نوع تفکر مردم در آن زمان این اتفاق زود افتاد، برای مثال من که بر اثر انفجار نارنجک در روز 12 خرداد ماه زخمی شده بودم، روز پانزدهم خرداد به یک آمپول نیاز داشتم، به تهران آمدم، ولی هر چه گشتم آمپول پیدا نکردم، همراهم مسئله را با موتورسواران بسیجی که به راهپیمایی 15 خرداد میرفتند، مطرح کرد، چند ساعت بعد آنها با خیل آمپولها برگشتند، در دانشگاه هم وضع همینگونه بود، من و دانشجویان هر دو وضعیت موجود را خوب درک کردیم.
فارس: دو مسئله در این روزها در جامعه دیده میشود، اولی گوشهنشینی عدهای از رزمندگان و جانبازان از عرصههای اجتماعی است و دیگری مسئله جوانان و وضعیت رفتار اجتماعیشان، لطفاً نظرتان را پیرامون این دو مسئله و علت این وضعیت و راه حل آن بفرمایید؟
در مورد کنارهگیری جانبازان و رزمندگان باید بگویم که من به وضع و تفکر خودم نگاه میکنم و به این نتیجه میرسم که گویا آنها حس مسؤولیتپذیری ندارند، از طرفی ورود به جامعه یک مقدماتی میخواهد، برای ورود به این اجتماع باید چیزی برای ارائه داشته باشیم، مثل تحصیلات، مثل تلاش و زحمت بسیار و چالش با مردم و محیط کار و اطراف که گویا این عزیزان نمیخواهند و یا نمیتوانند این مسؤولیتها را بپذیرند، پیرامون جوانان نیز خوب دلایل و شرایط مختلفی چه از طرف خود جوانان و چه مسائل اجتماعی سببساز این فضا شده است، البته خود جوانها هم مقصرند و هم نیستند، وضعیت فعلی یک حالت بینابینی است، ما باید محیط را سالم کنیم، امروز جوان، شرایط را میبیند، آموزشها و موقعیتها را میبیند، مسئله ازدواج هست که به تأخیر افتاده و مشکل اشتغال هم وجود دارد، من فکر میکنم جوانها باید برگردند به اذهانشان، این رفتار امروز جوانها، آینده آنها را خواهد ساخت، جوانها بدانند که برای یک زندگی جاودانه در بهشتی که خدا وعده آن را داده آفریده شدهاند و این موهبت بزرگی است که باید قدر آن را دانست.
فارس: در خلال صحبتهای شما شاهد نوعی نگاه منصفانه به افراد بودیم، نوعی مثبتنگری در عین حفظ حس نقد، نوعی انساندوستی متکی به عقل و تجربه، گویا تجربههای تلخ و شیرین زیادی در ارتباط با دیگران داشتهاید، این را از این جهت عرض میکنیم تا جوانان بدانند نگاه قلبی یک جانباز روشندل تا چه حد عمیق است، لطفاً اگر نمونههایی از این ارتباطها دارید بفرمایید؟
خب نمونههایی از این برخوردها را عرض کردم، ولی در دو جا این احساسهای مختلف و متضاد را حس کردهام، نخست در بحث سفر حج که هیچ کاروانی حاضر نبود جانباز خانم را به حج ببرد و این مسئله مرا کلافه کرده بود، ولی بالاخره به خواست خداوند یک کاروان مرا قبول کرد و اتفاقاً در طول سفر پرفیض حج هم دوستان و همراهان خوبی پیدا کردم، دوستانی که از جان برایم مایه گذاشتند و همه کاری برایم انجام دادند، برای استخدام در آموزش و پرورش هم عدهای قصد داشتند از استخدام من جلوگیری کنند، آدمهایی که نمیشناختمشان همه سعی و تلاششان را کردند و حتی بعدها بهعنوان دبیر نمونه هم انتخاب شدم، خوب رفتار مردم منطق خودش را دارد و نگاه به این منطق هم باید با تفکر همراه باشد، لطف خداوند توسط مردم انجام میشود، بالاخره یکسری از واقعیتها هست، خلوص مردم اوایل انقلاب که گویا هیچوقت تکرار نمیشود، ولی برای تحقق مجدد آن باید کوشید، اینها واقعیتهایی است که من به آن معتقدم.
فارس: از شما به خاطر وقتی که به ما دادید و حرفهای صادقانهتان متشکریم.
من هم متشکرم و برای همه آرزوی توفیق در عبادت و خوب بودن دارم.
انتهای پیام/3141/ب40