آرامش ارزان به دست نمیآید/
وقتی اشرار پلیس را به جای سارق مسلح تحویل کلانتری دادند/ 3 ساعتی که زندگی را برای همیشه برایم تلخ کرد
مازندشورا: پس از یک هفته من به خانه رفتم زنگ خانه به صدا درآمد من فردی را که از بیرون میدیدم نمیشناختم تا آنکه تلفنم زنگ خورد و همسرم گفت منم در را باز کن،باورم نمیشد همسرم با چهرهای زخمی و کبود انگار آدم دیگری شده بود.. همکارانش او را رسانده بود و به من گفتند « شهید زندهات را تحویل بگیر».