اختصاصی مازندشورا: حسین کیاکجوری*- : تا امروز و در انتخابات شوراهای شهر، مواضع و حمایت های سیاسی نقشی کلیدی در تعیین برندگان این میدان داشته اند. حال ممکن است بگویید که مثلا انتخابات قبیله ای بوده یا شاخص های دیگری در آن نقش داشته اند که حرفی متین است. لیکن این شاخص ها، شروط لازم بوده و کافی نیستند.
غالبا پیروزی هیچ کاندیدایی – صرفا - با آرای قبیله ای امکان پذیر نبوده و نیست. زیرا هیچ قبیله ای، به تنهایی آنقدر جمعیت ندارد که بتواند کاندیدایی را به شورا بفرستد. یعنی پیروزی در انتخابات تنها با هم افزایی آرا امکان پذیر می شود که موضوعات سیاسی در این هم افزایی، نقشی کلیدی دارند.
برای مثال در انتخابات سال ٩٢ و در یکی از شهرهای حوزه انتخاباتی نوشهر، چالوس و کلاردشت قبیله ای با سه کاندیدا به میدان آمد و حتی انتخاباتی داخلی هم در محلشان انجام شد و اهالی متعهد شدند از آن سه کاندیدا حمایت کنند. ولی چرا هر سه نفر انتخاب نشدند؟
اینجاست که نقش سیاست پررنگ می شود.
شخص اولی که مورد حمایت جناح سیاسی A بود، با کمک حامیان آن جناح رای آورد و شخص دوم با حمایت جناح سیاسی B و شخص سوم (که از نظر سیاسی مورد حمایت جدی قرار نگرفت) هم رای نیاورد. شاید بتوان در این میان، حالت خاصی هم پیدا کرد که نقش سیاست در انتخاب یک فرد ضعیف باشد، ولی در اکثر مواقع مواضع و حمایت های سیاسی در نتیجه انتخابات نقشی کلیدی داشته است.
حالا چرا سیاسیون منطقه، با علم به نقش کلیدی "سیاست"، نسبت به ارائه لیستهای انتخاباتی اقدام نمی نمایند؟
به گمانم تعداد کاندیداهای شورا که حامی یک سیاست مدار بالامرتبه در منطقه هستند، از تعداد کرسی های شوراها بیشتر است و سیاسیون بالادستی ترجیح می دهند که با انتخاب یک لیست خاص، دلخوری هوادارانشان را به جان نخرند. لذا دو هدف کلیدی در انتخابات تعریف می نمایند.
- حمایت در سایه از کاندیداهایی که دارای قبیله بزرگی هستند و از نظر سیاسی هم می توانند آرای هم کیش های خود را جذب کنند.
- تلاش برای ضربه زدن به نفرات کلیدی گروه رقیب
نتیجه این استراتژی - اگر درست اجرا شود - چیست؟
چند تن از نفرات خودی، کرسی های شورا را تصاحب می کنند. نفرات کلیدی جناح رقیب شکست می خورند و اگر نفرات غیر کلیدی رقیب یا منفعلين هم کرسی ها را تصاحب کنند، تاب و توان روحی مقابله با سیاسیون رده بالای منطقه را ندارند.
برای نفرات کلیدی و مطرح در انتخابات، شاید تصاحب یک کرسی شورا اهمیت داشته باشد، ولی اغنا کننده نیست و چنین اشخاصی برای اول شدن (یا نهایتا دوم شدن) تلاش می کنند. برای نیل به این هدف، کاندیدا بایستی در عمده محلات و اصناف و تشکل ها و ... حامی داشته باشد تا بتواند بالاترین درصد آرا در شهر را کسب کند.
حال رقبای این افراد، برای ضربه زدن به آنها چه می کنند؟ روش های مختلفی برای ضربه زدن وجود دارد كه مدل سنتي و غير اخلاقي آن "تخريب" مي باشد .
ولی روشی وجود دارد که هیچ تبعاتی برای گروه های سیاسی منطقه ندارد و تاکنون و در انتخابات مختلف جواب داده است و آن چیزی جز سوزاندن آرای رای دهندگان نیست.
همواره و در انتخابات گوناگون، افرادی هستند که سودای حضور در انتخابات را دارند. افرادی که به صورت محلی دارای آرایی می باشند، ولی در خارج از محلشان شناخته نیستند. این افراد، ایده آل ترین گزینه ها برای سوزاندن آرا هستند و سیاسیون تلاش می کنند که این افراد را در صحنه نگه دارند تا آرای یک محل بسوزد و حتی ممکن است نفراتی را برای تهییج اینگونه کاندیداها نزدش بفرستند یا در پیشبرد کارهایش هم از او حمایت کنند. گاهي كانديداي محلي از وضعيت مسخ شده خود مطلع نیست، و گاهي حتي نميداند كه براي حضور او و مديريت آرا صرفا محلي او سناريویی از پيش نوشته شده است.
اینگونه کاندیداها تلاش می کنند که به صورت محلی آرایی را کسب کنند، به دنبال ترویج تفکر محلی گری / قبیله گرایی می روند، فضای "تک رای دادن" را تقویت می کنند و نهایتا و در بهترین حالت قادر به کسب بیش از نیمی از آرای حتي محل خود نیستند. در خارج از محلشان هم شناخته شده نیستند و هیچ هم افزایی برایشان شکل نمی گیرد.
این کاندیداها که در انتخابات قبلی هم نمونه شان دیده شده، نهایتا شکست می خورند و به لحاظ مالی و حتي در برخي اوقات و به ميزانی به لحاظ روحي نيز آسیب دیده و متضرر می شوند. زیرا هزینه گزاف مادی / معنوی کرده اند که هیچ دستاوردی برایشان نداشته است و تنها برنده این میدان، سیاسیونی هستند که با سوزاندن آرای یک محل (یا چند محل) به هدفشان که شکست نفرات کلیدی رقیب است، می رسند.
حال چرا سیاسیون، این روش را انتخاب می کنند و به دنبال این نمیروند که مثلا کاندیدای فلان محل انصراف بدهد و اهالی آن محل از کاندیدای دیگری حمایت کنند؟ دلایل مختلفی وجود دارد که مانع تحقق این ایده می شود.
اول اینکه اهالی یک محل به شخص "الف" که هم محلی آنهاست رای می دهند، دلیل بر آن نیست که در نبود او به شخص "ب" یا "ج" رای دهند.
ثانيا تشویق یک فرد به انصراف، عموما باعث دلخوری آن کاندیدا می گردد و مواردی پیش آمده که آن فرد، در انتخابات بزرگتر به اردوگاه رقیب پیوسته است.
ثالثا کاندیدای آن محل، متحمل هزینه شده است. در انتخابات قبلی شاهد بودیم که برای منصرف کردن یک کاندیدا، تمامی هزینه های آن فرد بهمراه هزینه ای اضافی به او پرداخت شده است.
رابعا و از همه مهمتر اینکه به لحاظ اجتماعی، با "نه گفتن" به رقبای سیاسی راحت تر هستیم.
در نهايت باید عرض کنم که کاندیداها بایستی عمیقا به این موضوعات فکر کنند. به اینکه آیا می توانند در آرایشان، هم افزایی ایجاد کنند؟ آیا حضورشان و هزینه کردشان، صرفا ماجراجویی برای مطرح نمودن نامشان هست یا مبارزه ایست برای پیروزی؟ و از همه مهمتر اینکه به جای دلخور شدن از کسانی که او را به انصراف از میدان تشویق می کنند، به این موضوع بیندیشند که آیا برخی از مشوقانش در این صحنه، دنبال سوزاندن آرای او هستند؟
به اعتقاد من، اگر هر محلی به جای نگاه فرد محور به انتخابات شوراها (یعنی حتما باید از محل من فردی انتخاب شود که محل شرایط بهتری داشته باشد) با نگاه مطالبه محور وارد انتخابات شود (یعنی کاندیداهایی مورد حمایت آن محل قرار گیرند که متعهد به بهبود شرایط آن محل شوند) نتیجه بهتری حاصل می گردد.
* کارشناس ارشد مهندسی راه آهن – دانشگاه برمینگهام