مازندشورا:خبرگزاری فارس مازندران ـ دفاع مقدس/ وقتی شنیدم به مازندران آمده، گفتم چه کسی بهتر از حاج کمیل «سردار سرتیپ حاج کمیل کهنسال از فرماندهان لشکر ویژه 25 کربلا در دوران دفاع مقدس» که در آستانه نزدیک شدن به هفته دفاع مقدس در رابطه با این هفته مقدس برایمان بگوید، بدون هیچگونه تشریفاتی دعوت ما را پذیرفت و یک ساعتی را به سؤالات ما پاسخ داد، در ادامه ماحصل این گفتوگو از نظرتان میگذرد.
فارس: سردار! نخستین سؤالی که از محضرتان میپرسم این است که چرا جنگ هشتساله را دفاع مقدس نامیدیم؟
در رابطه با دفاع، خُب معلوم است چون در مقام تهاجم نبودیم و از آنجا که جنگ از سوی ما آغاز نشده، ما در مقام دفاع قرار گرفتیم، اگر شما از این که ما در مقام دفاع بودیم، شکی ندارید، برویم روی کلمه مقدس.
فارس: بحثی نداریم ولی دوست داریم در همین ارتباط هم توضیح دهید.
قبل از هر چیز لازم است بگوییم چه کسی برای اولین بار به جای واژه جنگ یا جنگ تحمیلی از دفاع مقدس استفاده کرد، برای اولین بار امام در بیانات گوهربارش از دفاع مقدس به جای جنگ استفاده کرد، بعد از امام رسانهها این عبارت را بارها و بارها بهکارگیری کردند تا اینکه امروز بر سر زبانها جاری شده است.
البته امام با طرح این موضوع مقاصدی را دنبال میکرد، دومین چیزی که باید در پاسخ سؤالتان به سراغش برویم، ماهیت اصلی این جنگ است، جنگافروزان چه کسانی بودند و از چه کسانی حمایت میشدند؟ علت این جنگافروزی چه بود؟ وقتی ما به این دو سؤال پاسخ دهیم به نظرم تا حد زیادی پی به ماهیت جنگ تحمیلی میبریم.
در پاسخ به سؤال اول: خُب مشخص است، دولتهای سرسپرده جهان عرب به سرکردگی صدام که حتی امروز در اسنادی که بهدست آمده مقدار کمکهای آنها، بهریز مشخص است، در پاسخ به قسمتِ دوم سوالِ اول، خُب این هم کاملاً مشخص است، چون اسناد موثقی در این ارتباط نیز موجود هست؛ اردوگاه استکبار (بلوک غرب و شرق) به سرسپردگی آمریکا و شوروی (روسیه حال)، خُب حالا علت این جنگافروزی چه بود؟ ما باید در اینجا ببینیم جنگ در چه مقطعی رخ داد؟ منطقه، دستخوش چه حادثه مهمی بود؟ در این حادثه چه کسی سود برد و چه کسانی ضرر کردند؟
حادثه مهم آن مقطع، خُب معلوم است، وقوع انقلاب اسلامی بود، انقلابی که در شعارش هم شرق کمونیست را نفی کرد و هم غرب کاپیتالیسم را، انقلابی که بعد از نفی این دو قدرت بزرگ، شعار «جمهوری اسلامی» را سر داد: «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» کلمه اسلام که بعد از جمهوری آمده خودش یک تهدیدی برای کشورهای سرسپرده منطقه که داعیه اسلامی بودن را داشتند ولی ماهیت سرسپردگی آنها برای عموم مشخص بود، میتوانست باشد؛ پس همین باعث شد که این کشورها هم، به صفوف دشمنان انقلاب اسلامی بپیوندند.
صدام هم که یک خصومت دیرینه داشت تنها نیازمند به یک تشویق بود، که آن هم صورت گرفت، به بهانه اینکه قرارداد الجزایر که در دوره محمدرضاشاه بسته شد، عادلانه نیست! به جمهوری اسلامی که هنوز دو سالش تمام نشده بود، حمله کرد، البته یقین داشته باشید قرارداد الجزایر بهانهای بیش نبود؛ چون صدام ماهیت انقلاب کشور ما را که در سال 57 به وقوع پیوست، برای حکومت خود خطرناک میپنداشت، چون بیشتر مردمش شیعه بودند و از طرفی هم امام را میشناختند، صدام دوست نداشت نسیم جانبخش انقلاب اسلامی در عراق بوزد، برای همین به نظر خودش خواست علاج واقعه را قبل از وقوع انجام دهد! حالا با همه این توضیحات واژه مقدس نمیبایست صفت دفاع ما باشد؟ دفاعی که در آن هم از دین، هم از ناموس و هم از تمامیت ارضی کشور دفاع شد، اگر مقدس نباشد، چیست؟ دین برای ملت ما مقدس است، حفظ ناموس یک عمل مقدس است، حفظ تمامیت ارضی هم مقدس است، حالا که همه اینها برای ما مقدس بوده، منطقی است ما جنگ تحمیلی را دفاع مقدس ننامیم؟
فارس: سردار! ولی بعضی از احزاب و گروههای داخلی انگار مشکلی با دفاع مقدس دارند، هنوز هم در آثارشان اگر بخواهند از جنگ هشتساله بنویسند یک طور وانمود میکنند که ما مثلاً میتوانستیم بهتر از این عمل کنیم و یا این که با مقدس نامیدن جنگ، مدت آن را طولانی کردیم.
در پاسخ به این سؤالتان هم باید ببینیم این حرفها از دهان چه کسانی خارج میشود، یک دسته از آنها که ماهیتشان مشخص است: سرسپردگان داخلی، ستون پنجمیهای چراغخاموش دشمن در داخل، از این گروهها اگر بگذریم به دو دسته دیگر برمیخوریم که یک دسته از آنها به افرادی برمیگردد که تحت تأثیر تبلیغات همان دسته اول قرار میگیرند و گروه بعدی به افرادی برمیگردد که دشمنشناسیشان ضعیف است، مثلاً صدام را قابل هدایت میدانستند و یا صدام را اهل توبه و استغفار میدانستند، به نظرم با شرایط فعلی صدام و جنگ بین حکومت بعث و آمریکا، میتواند یک دلیل خوبی برای دفاع هشت ساله ما باشد، چرا؟ چون همین صدام برای اربابانش قابل اعتماد نبود، درست دو سال بعد از آتشبس بین ایران و عراق با حملهای که عراق به کشور کویت که در طول هشت سال جنگ تحمیلی حامی پر و پا قرص صدام بود، کرد؛ همین آمریکا از آن طرف دنیا بلند میشود و میآید تا صدام را تنبیه کند البته تحلیلهایی هم وجود دارد که آمریکا برای حمله به کویت، به عراق چراغ سبز نشان داد تا بهانهای باشد برای حمله و خلع سلاح عراق؛ چون از عراقی که ساخته بودند میترسیدند و از طرفی هم میخواستند چهره خودشان را تطهیر کنند! خُب، یکی از کسانی که بر ادامه جنگ تا تنبیه متجاوز پافشاری میکرد، امام (ره) بود، همین امام در جایی میگوید: «صدام همانند سگ هاری است که روزی پاچه خودتان را خواهد گرفت». آیا ما میبایست با تحلیل و دشمنشناسی امام جنگمان را ادامه میدادیم یا با تحلیل خام و بچهگانه آنانی که صدام را قابل اعتماد میدانستند؟
فارس: سردار! یک سؤال شخصی خدمتتان بپرسم؛ سردار کمیلی که روبهرویم نشسته است، برای چه در جبهه حضور یافت؟ دفاع از خاک، یعنی تمایلات وطنپرستی و یا ناموسپرستی، هویت دینی دفاع و یا رابطهای که بین امام و مردم بعد از انقلاب بهوجود آمده بود، شما را به جبهه کشاند و یا دشمنشناسیتان؟
بعضی از این دلایل میتوانند در هم ادغام شوند ولی همه اینها برای حضور من و امثال من دخیل بودند، البته بعضی از آنها محوری بودند، مثلاً بیشتر کسانی که در جبهه حضور داشتند دفاع از دین برایشان در اولویت اول قرار داشت، حالا کسانی که برای حفظ دین به جنگ رفتند یقین داشته باشید ناموس و وطن هم برایشان مهم بود، نمیتوانید شما دینداری را پیدا کنید که اینها برایش مهم و حتی واجب نباشد، سرزمین ایران یک سرزمین اسلامی است، پس حفظ آن جزو واجبات دین است، شاید بگویید ما انسانهای متدینی را دیدیم که پا به جبهه نگذاشتند ولی به نظر من، هیچ دیندار واقعی را نمیتوانید پیدا کنید که در طول هشت ساله دفاع مقدس بیتفاوت بوده باشد، صد در صد گوشهای از مشکلات را به دوش کشیده است.
فارس: مسیر بحث را عوض کنیم و در خصوص ارتباط بین فرماندهان و نیروهای زیردست بحثمان را ادامه بدهیم، سردار! وقتی نسل امروز ما خاطرات جنگ را ورق میزند و میبیند بین نیرو و فرمانده صمیمیت و رفاقت وجود دارد، باعث شک و شبههاش میشود که آیا این خاطرات واقعی است یا نه؟ مثلاً ما میبینیم فرمانده نیمههای شب برای شستن لباس نیروها و واکس زدن کفشها بلند میشود و به دور از چشم نیروهایش با دل و جان این کارها را انجام میدهد، چه شد که چنین فضایی در جبهه حاکم شد؟
سوال خیلی خوبی است، به نظرم میتوان چند کتاب در همین ارتباط نوشت، اگر این بحثها به صورت علمی مورد مطالعه قرار بگیرد میتواند الگوی خوبی برای مدیریت کشور باشد، مثلاً : روانشناسان بیایند در خصوص شخصیتها مطالعه کنند و علت و یا علل چنین ارتباطاتی را که شما میگویید بینظیر بود، بیابند، البته کارهایی انجام شده و دارد میشود ولی من کافی نمیدانم، به نظرم جامعه امروز ما تشنه چنین سیره و فرهنگی است، ریشه این نوع برخوردها و رفتارها را باید در سیره امام(ره) بیابیم، در زمان جنگ فرمانده کسی بود که جدا از دانش نظامی و مدیریت مربوط به آن، از نظر رفتاری به امام(ره) نزدیکتر باشد، هر کس در رفتارش بیشتر از امام تأسی میجست، عزیزتر و نافذتر بود، فرماندهان با الگوگیری صحیح از امام توانستند خودشان الگوی دیگران شوند تا جایی که بعدها به راحتی «اطاعت از فرماندهی، اطلاعات از امام است». در میان بچهها جا افتاد.
فارس: در این خصوص کمی بیشتر توضیح دهید؟
اطاعت از فرماندهی اطاعات از امام است، جملهای نبود که ساخته فرماندهان جنگ باشد؛ این جمله هم از صحبتهای امام بود که بعدها تبدیل به شعاری در جنگ شد و مورد استقبال رزمندگان هم قرار گرفت، البته این مسؤولیت فرماندهان را هم بالا برد، هم از نظر رفتار شخصی آنها میبایست خیلی از نکات را رعایت کنند و هم این که در تصمیمات، بهترین تصمیم را بگیرند، این جمله حتی باعث این شد که فرماندهان دانش نظامی خود را هم بالا ببرند چون میبایست حرفشان نزدیک به حرف امام باشد.
فارس: آیا به نظر شما این اتفاق افتاد؟ یعنی فرماندهان توانستند؟
خُب اگر نمیتوانستند شما امروز نمیگفتید رفتار و سیره فرماندهان جنگ، برای نسل امروز غیر قابل باور است، البته فرماندهان شهید جنگ نزدیکترین کسانی بودند که از امام الگوپذیری کردند، به نظر من شهادت مهر تأییدی است بر رفتار، گفتار و اندیشه نابشان که مثل امام(ره) برگرفته از مکتب سرخ تشیع بود.
فارس: سردار! حالا که بحث به اینجا کشید بد نیست یک سؤال نیمه سیاسی هم از شما بکنیم، به نظر شما مدیران و فرماندهان دوران جنگ، امروز میتوانند در مقام مدیریت سیاسی و اجتماعی و ... حضور داشته باشند؟
البته تلقی ما از نظامیگری چی باشد، مهم است، اول این که نیروهای رزمنده ما نیروهای جهادی بودند نه یک نظامی صرف، باور دینی این نیروها پایشان را به جبهه کشاند، در درون نیروی جهادی از همه نوع افراد و تخصصها یافت میشود، خیلی از فرماندهان دفاع مقدس، قبل از اینکه وارد جنگ شوند خودشان دارای پست یا تخصص غیرنظامی بودند، بهعنوان مثال: شهید باکری شهردار بود و یا شهید همت که معلم بود، خیلیها هم تا پایان جنگ بسیجی بودند، وقتی جنگ تمام شد آنها را ملبس به لباس نظامی کردند.
من کسانی را تا حد فرمانده لشکر سراغ دارم که تا پایان جنگ بهعنوان بسیجی بودند که بنا به تشخیص فرماندهان سپاه، به کسوت سپاهی در آمدند، البته نمیخواهم با تفکیک نیروی جهادی و نظامی از شأن نظامیان بکاهم، به نظر من مدیریت نظامی جامعترین مدیریت در بین مدیریتهاست؛ حالا اگر این مدیر دارای روحیه جهادی هم باشد که برحسناتش افزوده میشود.
کسانی که مدیریت نظامی را برای تصدی مدیریت سیاسی مناسب نمیدانند یک دستهشان تحت تأثیر القائات دشمنان قرار گرفتهاند و خودشان هم نمیدانند، دشمنانی که خودشان هم برای اداره حکومت دارند از این نوع مدیریت بهره میبرند، مگر فراموش کردید «جان کری» رقیب انتخاباتی «جرج بوش» برای تضعیف او عدم حضور و یا حضور کمرنگش را در جنگ با ویتنام به مردم گوشزد میکرد؟
دوم کسانی هستند که از ماهیت مدیران نظامی جمهوری اسلامی بیخبرند، یعنی مدیران نظامی ما را در کنار مدیران نظامی دیگر کشورها قرار میدهند و مقایسه میکنند که این درست نیست، این را من یقین دارم که ناراحتی این افراد برای داشتن تخصص یا نداشتن آن نیست؛ برای روحیه نظامیگری آنها نیست؛ ناراحتی آنها به خاطر تعهدی است که از این چهرهها سراغ دارند، آنها میدانند اگر فرهنگ مدیریتی دوران دفاع در اداره کشور پا بگیرد، دیگر جایی برای آنها نیست به همین خاطرسنگاندازی میکنند، این افراد دیدند، نیروهای جنگ دارای تخصص هم شدهاند و دیگر بهانهای نیست برای کنار زدن آنها، حالا بهانه میگیرند که اینها روحیه نظامیگری دارند.
در اینجا لازم میبینم یک خاطرهای را از سردار شهید مصطفی گلگون برایتان بگویم که این خاطره بازگوکننده عمق معرفت و اعتقادات فرماندهان جنگ است، در پایان عملیات فاو یکبار که شهید گلگون را دیدم، در حال گریه کردن بود، وقتی جویای احوالش شدم، برگه کاغذی را به من نشان داد که از داخل کمکهای مردمی درآورده بود و گفت: ما چگونه میتوانیم پاسخ این همه مهر و محبت مردم را بدهیم، حالا ببینید این فرد با وجود حضور خودش، پدرش و برادرهایش در جنگ هنوز خودش را بدهکار میداند، خُب باید این نوع روحیه مورد تهاجم بدخواهان قرار بگیرد، روحیه خدمتگزاری را هر کس نمیتواند بپذیرد، برای همین چوب لای چرخ میگذارند، به نظرم باید منتظر حملات بیشتری هم از سوی آنها باشیم.
فارس: یک سؤال شخصی دیگر، خیلیها دوست دارند، بدانند کمیل اسم جنگی و یا انقلابی شماست یا اسم شناسنامهای؟
خُب، اسم شناسنامهای من که نیست، اسم شناسنامهای من «ایرج» است، اسم کمیل را شهید تورانی روی من گذاشت، اولینبار که با هم برای مبارزه با ضدانقلاب به مهاباد رفته بودیم، به خاطر این که من شبهای جمعه دعای کمیل میخواندم، او به من میگفت کمیل، کمکم در بین بچهها این اسم جا افتاد و بر سر زبانها قرار گرفت.
فارس: بهعنوان آخرین سؤال کدام جمله از دعای کمیل را وقتی در آن زمان میخواندید، بیشتر لذت میبردید؟
خُب دعای کمیل همه جملههایش برایم جالب است ولی در شرایط سخت جنگ، وقتی احساس تنهایی و غربت میکردم، «الهی و ربی من لی غیرک» تا عمق جانم نفوذ میکرد و با این قسمت از دعا قوت قلب میگرفتم.
3141/ح