حکایت کریم شیره‌ای و احوالات برخی اعضای شورای شهرداری ساری

شورایی که به خمودی و خمولی شهره است و کاری جز تعظیم و مجیزگویی های آشکار و پنهان در برابر پدرخوانده ندارد

مازندشورا: روزگاری که تازه بساط تعزیه خوانی در تکیه دولت برپا شده بود؛ ناصرالدین شاه با درباریان و بزرگان کشور در "باغ دوشان تپه" که امروز "فرح آباد" خوانده می شود جمع بودند و روزگار به خوشی و بی خبری می گذراندند. گفتگوی آن روز پادشاه که روزی از روزهای محرم بود اندر احوالات بازیگران تعزیه ی تکیه دولت چرخ می زد. پس ناصرالدین رو به "معتضدالممالک" کرد و از او پرسید که اگر به عنوان بازیگر تعزیه باشد چه نقشی برایش مناسب تر است. "معتضد الممالک" که صدایی خشن و پر طنین داشت و درشت اندام بود در برابر این پرسش سلطان صاحبقران سکوت بلندی کرد. یکی از حاضرین گفت ایشان برازنده نقش امام حسین ع است. دیگری گفت شمر بهتر است چون صدایی خشن دارد. یکی گفت حضرت عباس ع و دیگری گفت یزید باشد بهتر است. در پایان ناصرالدین شاه از کریم شیره ای دلقک پرسید که چه نظری دارد.

کریم شیره ای گفت: «قبله ی عالم، آقای معتضدالممالک نه شجاعت دارند که حضرت عباس بشوند و نه دارای قیافه ی مظلومانه و محبوبی هستند که نقش امام حسین را بازی کنند. سبیل کُلفت و صدای خشن ایشان هم فقط صورت ظاهر است و در حقیقت از یک طفل هم بزدل ترند. و اگر حضرتِ عباسِ تکیه دولت در سخنوری و تهدیدهای شمر، فقط یک تکان بخورد ایشان در غرفه تماشاچیان از ترس غش خواهند کرد و احتمالاً شلوارشان را زرد. به عقیده چاکر تمام این قاروقورها و هیاهوهای معتضد الممالک صوری و بی پایه است و ایشان فقط می توانند نعش بشوند و فقط از عهده ی این نقش خوب بر می آیند. تازه آن هم اگر "معین البُکاء"(کارگردان تعزیه های تکیه دولت در زمان ناصرالدین شاه) رضایت بدهد».

حالا این شده حکایت برخی از اعضای شورای شهرداری ساری. هر بار نقشی می زنند و رولی بازی می کنند آن را هم پُر خطا و تپق. مثلاً دیروز در اخبار خواندیم که شورای شهرداری ساری با نظر و رأی اعضاء تصمیم به استیضاح شهردار عبوری گرفته است. جل الخالق. به قول جوان ترها و اینستابازها «مگه میشه؟ مگه داریم؟». اما گویا شد و داشتیم. خبر را رئیس کمسیون فرهنگی شورای شهرداری ساری رسانه ای کرد و آن دیگر یار وفادار هم قرار شد متن استیضاح را بنویسد. همهمه ای شد در رسانه های عموماً ساروی. ما هم جناب مشتمان را زیر چانه زده بودیم و داشتیم تعجب می نوشیدیم. اصلاً گمان کردیم انقلاب سوم در آستانه ی چهل سالگی جمهوری اسلامی در ساری رخ داده است. که فتح دیوارهای عمارت شهرداری برای برخی از اعضای شورا و سیاسیون شهر اهمیتش بیشتر از فتح دیوارهای سفارت عمو تام نباشد کمتر نیست.

وسط این معرکه گیری یادی هم کردیم از فکاهی های گل آقا. گفتیم شاید استیضاح ابزاری شده برای خنداندن و جلب توجه. همین هم شد. خیلی زود متوجه شدیم که کل ماجرا طنزی بود که خنده دار نبود که اسباب سُخره شد و سایر اعضای شورای شهرداری سراسیمه به انکار و تکذیب آن نشستند؛ و البته خود راوی طنز.

چگونه ممکن است شورایی که به خمودی و خمولی شهره است و کاری جز تعظیم و مجیزگویی های آشکار و پنهان در برابر پدرخوانده ندارد ناگهان حرکتی "لین چانی" می زند و می خواهد به فتح قلعه ی عمارت شهرداری برود. گویا چند نفر از اعضا خوابی همسان دیده بودند. بی تعارف باید به کسانی که با ادعا و اِهن و تُلپ آمده بودند که مُچ بگیرند البته خودشان بهتر می دانند که در این شهر آن قدر مست هست که آنها هم جزو هرآنچه هست ها محسوب شوند. و اگر قرار باشد به یکی بگویند از کجا آوردی خودشان هم باید بگویند از کجا آورده اند.

مسلخ کلام اینکه باید به این جانِ برادرهای خواب زده ی خواب دیده بگوئیم بهتر آن که شما نقش خودتان را بازی کنید. هنوز هم حق با کریم شیره ای است. نه قیافه ی مظلوم و محبوبی در میان عموم مردم دارید و نه صدای کُلفت و داد و بیداهایتان تَنی را به لرزه می اندازد. سبیل شما هم برای احدی از امارت نشین ها رعب آور نیست. چه بسا که اگر پدرخوانده نگاهی چپ به شما کند تا صبح خوابتان هم نبرد. نقش نعش هم برای خیلی از شماها زیادی است. همه می دانند این قاروقورهای شما برای این است که پدرخوانده شما را هم برای انتخابات مجلس ببیند. وگرنه بقیه اش خواب و خیالی بیش نیست. 

شورای شهر ساری شهردار عبوری مازندران مسعود طبری