مازندشورا:به گزارش خبرگزاری فارس از مازندران، نمیدانم چرا قلم و جگر سوختهام از عاشقان دلسوخته و کبوتران خونینبال شهر خونین وطن دل نمیکند؟ بوی باران و صدای پای باران در کوچههای دلتنگی به مشام میرسد، پنجرهها را باز میکنیم، نام هر شهید چون خورشید تابان به ما سلام میکند، عاشقانی که مظلوم و غریباند و تنها در محراب عشق سجاده شهادت افکندهاند و آرزوی کربلا را در کربلای ایران، در شهر خونین با امام شهیدان به تبرک بردهاند.
آسمان نظارهگر جشن عروسی عاشقانی است که خداوند بر آنان خطبه خواند، مردانی که لبریزند از صمیمیت لحظهها، هم آنان که از مرز خویش گذشتند تا خویش را میان تبلور احساسها بیابند.
روزهای دفاع مقدس آفرینش مردانی است از جنس صداقت که تنها حریم پاک طوافشان حسین بود و خلوص خلوتگه رازهایشان لحظههای سبز کرامت انسان و امروز تنها محفل یادشان التیام دلهای جامانده است و لفظ اشکهایشان زمزمه لحظههای بارانی است و امروز ما ماندهایم و یک آسمان غریبی و غربت.
به روان نورانی شهدا که به خدمت حضرت زهرا (س) رفتند سلام و صلوات میفرستیم و بهسوی مردان بیقرار همیشه منتظر رهسپار میشویم تا بوی عطر شقایقها و طراوت سبز ستارهها را که به خسوف گراییدهاند جان داروی دلها کنیم.
همسنگرانی که در مقابل باران سرب آهن سجاده عاشقی را با سرخترین رنگها جاودانه کردند، ای همرنگ شهادت! چه کسی خواهد آمد تا محرم قلبهای خونین و همنشین روح سبز تو شود.
گفتوگویی با بهرام پورابراهیمعمران جانباز 50 درصد در عملیات آزادسازی خرمشهر ترتیب دادهایم که ماحصل آن در ادامه از نظرتان میگذرد.
آقای پورابراهیم ضمن عرض سلام و آرزوی شفای عاجل برای شما، بفرمایید اهل کجا هستید و دوران تحصیلتان را کجا گذراندهاید؟
من بزرگ شده شهر ساری هستم و دوران تحصیلات را در ساری گذراندم و در دوران پیروزی انقلاب اسلامی 15 ساله بودم.
چطور شد که به جبهه رفتید و در چه عملیات یا عملیاتهایی شرکت داشتید؟
در شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، بنده در پایه سوم دبیرستان مشغول تحصیل بودم و در آن زمان همه ملت ایران برای پاسداری از کشورمان و پیشبرد انقلاب و دفاع از اسلام سعی و تلاش میکردند و من در آن زمان این را وظیفه و تکلیف دیدم که به جبهه بروم، در عملیات موسود، شیاکو و فتحالمبین شرکت داشتم.
اولین اعزامتان به جبهه در چه سالی، در چه منطقهای و چه مدت بود؟
اولین اعزامم تیر ماه سال 1360 به منطقه غرب کشور بود که 3 ماه در منطقه عملیاتی موسود انجام وظیفه کردم.
چه انگیزهای موجب آن شد تا مجدداً به جبهه بروید؟
بعد از سرنگونی بنیصدر رئیس جمهور آن زمان، شروع عملیاتهای مکرر و پشت سر هم بچههای سپاه بود و فراخوانی که برای انجام عملیاتها داشتند، من هم برای انجام تکلیف مجدداً به جبهههای غرب کشور اعزام شدم.
پس از عملیات موسود در کدام عملیات شرکت داشتید؟
پس از عملیات موسود در عملیات شیاکو که در آبان ماه سال 1360 بود به همراه برادر پاسدارم شرکت داشتم که این عملیات در دو مرحله انجام شد که در آن برادرم از ناحیه چشم و من از ناحیه دست و دو پا مجروح شدم.
پس از مجروح شدن چه کردید؟
بعد از مجروحیت به بیمارستان منتقل شدم و در 22 بهمن سال 1360 بعد از مرخص شدن از بیمارستان مجدداً به ادامه تحصیل پرداختم و تقریباً یک ماه و نیم از استراحت دوران مجروحیت نگذشته بود که فراخوان عملیات بزرگتر، یعنی عملیات فتحالمبین بود و بعد از آن عملیات بیتالمقدس بود که به خرمشهر اعزام شدم.
درباره عملیات بیتالمقدس بیشتر توضیح دهید.
در عملیات بیتالمقدس به خرمشهر اعزام شدم که البته برادر پاسدار شهیدم در آن منطقه بود که من اطلاعی نداشتم، بعد از آن ما را به 15 کیلومتری شهر اهواز بردند و در آنجا مستقر کردند، شروع عملیات روز 10 اردیبهشت ماه 1361 ساعت 10:30 دقیقه روبروی شهرک نورد پادگان حمید بود و من در این عملیات خطشکن بودم که از ناحیه پا مجروح شدم و ساق پایم را از دست دادم.
وقتی که احساس کردید عضوی از بدن شما نیست، چه احساسی داشتید؟
گفتن و بیان احساسات قابل ذکر نیست، چرا که عضوی در راه خدا از دست دادن افتخاری بزرگ است که نصیب من شد، بنده تکلیفم را انجام دادم و نتیجه آن با خدا بود.
خاطرهای از خرمشهر برای ما بیان کنید؟
همه ثانیههای خرمشهر خاطره بود، یقیناً صحنهای از کربلا را در آنجا شاهد بودیم، دوران جنگ هر روزش برای تک تک رزمندههایمان روز کربلا و زمینش، زمین کربلا بود، شب خداحافظی که امام حسین (ع) داشت، رزمندههای ما داشتند، در آنجا عشقبازی به زبان دیگری بود، به زبان دل بود، به تصویر کشیدن رزمندههایمان یا به قلم آوردن لحظهای از آن روزها هرگز امکانپذیر نیست اما بهترین خاطره از خرمشهر همان آزادسازی خرمشهر بود که رزمندههایمان همراه با مردم آن روز با بوق زدن ماشینها و مارش پیروزی جشن گرفتند.
سوم خرداد روز آزادسازی خرمشهر نام گرفت، شما خرمشهر را از یک نگاه در یک جمله بیان کنید؟
حضرت امام خمینی (ره) فرمودند: «خرمشهر را خدا آزاد کرد» و بنده هم با استعانت از کلام زیبای حضرت امام (ره) میگویم آزادسازی خرمشهر فقط یک معجزه بود.
به گزارش فارس، او همچنان از شهدا میگوید، از نخلهای سوختهای که دیگر از آن خبری نیست، ما دیگر سنگریزهها و خاکریزها و خیمهها را نمیبینیم، هنوز هم اشک شهدا در میان ماست اما چشمان گناه کار ما دیگر آن اشکها را نخواهد دید و اما امروز بیاییم قدر شهدا و یادگارهای آنان، قدر باقیمانده بسیجیان، جانبازان، پاسداران میدانهای عشق و حماسه و قدر سربازان ولی عصر (عج) را در جای جای ایران بدانیم و امروز همه کسانی که در برابر آنان کوتاهی میکنند مسؤولند و آنان که این روزها چهره به ظاهر اسلامی و دینی به خود میگیرند و در لباسهای گوناگون خود را استتار میکنند نیشهای خود را به صورتهای مختلف بر بدن این پیشکسوتانی که این روزها یکی پس از دیگری در زندگی روزمره خود به فراموشی سپرده میشوند میپاشند، باید بدانند که در برابر این نظام جمهوری اسلامی مسؤولند و هرگونه خیانتها و بیتوجهیها و فشارها به این عزیزان گناهی است نابخشودنی و ... .
انتهای پیام/3141/چ30