مازندشورا:به گزارش خبرگزاری فارس از شهرستان ساری، جهاد سازندگی که در تاریخ 27 خردادماه 1358 و به دستور معمار کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی(ره) تأسیس شده با هدف رفع کمبودها و بازسازی و بهسازی کشور و انجام مأموریتهای انقلابی با سبقهای مردمی طراحی شده بود، فعالیتهای سازندهای در مناطق محروم همچون امکانات و احداث خطوط مراسلاتی و مراکز درمانی و کمک کشاورزان در همه مراحل کاشت و داشت و برداشت انجام داد، لکن گسترش جنگ و ضرورت پشتیبانی ـ مهندسی از آن، فعالیت جدیدی را برای جهاد تعریف کرد که منجر به تشکیل گردان و لشکرهای مهندسی ـ رزمی شد.
احداث جاده و خاکریز، تأسیس بیمارستانهای صحرایی و سایتهای موشکی و آشیانهسازی برای ادوات جنگی و پلزنی در خطوط آبی جنگ در دستور کار این واحدها قرار گرفت و در کنار آن میبایست به نقش مؤثر آنان در کاهش تلفات انسانی و دسترسی آسانتر به پیروزی و ابتکارات ویژه جهاد نیز اشاره کرد که خود نیازمند تحقیق عمیق و همهجانبه است و به حق که جهادگران نیز در این عرصه همپای دیگر واحدهای نظامی، حماسههای بیبدیل خلق کردند که نمونه آن در هیچ جنگی دیده نشده است.
در این مجال در گفتوگویی صمیمانه به معرفی یکی از دلیرمردان جهادگر و رادمردی از خیل سنگر خواهیم پرداخت تا گوشهای از حماسه جهاد مازندران در هشت سال دفاع مقدس و گردان مهندسی لشکر ویژه 25 کربلا را بازگو کنیم.
فارس: ضمن سلام لطفاً خودتان را برای مخاطبان معرفی بفرمائید؟
محمدصادق باقرزاده پنجاهی متولد 1330 شهرستان نکا هستم.
فارس: از آنجایی که یکی از اهداف ما معرفی مدیران موفق ایثارگر در دستگاهها و سازمانها و نهادهاست پیرامون مسؤولیتتان و جهاد نصر توضیح بدهید؟
جهاد نصر یک مجموعه ایثارگری است و سهامدار اصلی آن جهاد سازندگی است ولی طبق اساسنامه یک مؤسسه عمومی محسوب میشود و بهحمدالله هم با استناد به گزارش سازمان بازرسی کل کشور سربلند بوده و این را مدیون عنایت الهی و فعالیت بیوقفه ایثارگران هستیم و حتی نشان کیفیت را از مجامع جهانی نیز دریافت کرده است.
فارس: لطفاً در مورد خودتان اطلاعات بیشتری را در اختیار خوانندگان ما قرار دهید، اصلاً اگر شما موافق باشید در مورد خانواده و کودکیتان و دوره نوجوانی و انقلاب صحبت کنیم.
بنده در خانوادهای اصیل و مذهبی بهدنیا آمدهام، پدرم مرد تحصیلکرده و متدینی بود و بهواسطه همین خصوصیت، ما در کودکی افتخار همنشینی با برخی از بزرگان مثل شیخعلی خیام، آیتالله کوهستانی، نایینی و نصیری و حتی علیاکبر ولایتی و ارتباط با جمعیت مؤتلفه و شهید مطهری را داشتیم.
پدر حتی در جریان بازداشت امام در سال 1341، پس از آزادی ایشان تنی چند از روحانیون نکا را به خدمت امام رساندند، پدرم بهدلیل آشنایی کامل به زبان عربی و مطالعات وسیع و عرفان عمیق و اشرافی که بر بسیاری از دیوانها داشت و مواردی که یاد کردم تأثیر شگرفی در زندگی ما داشتند ولی من بهدلیل شرایط بد اقتصادی مجبور به ترک تحصیل شدم تا در کار کشاورزی که آن روزها هم خیلی سخت و مشقتبار بود به پدر کمک کنم، البته بعدها با حضور در کلاسهای شبانه و گرفتن مدرک دیپلم فنی آن را جبران کردم.
پس از فوت پدر هم مبادرت به احداث یک آجرپزی کردیم که همین مکان در مبارزات قبل از انقلاب ما بهصورت پایگاه تبلیغاتی و عملیاتی ما در آمده بود که آن هم متأثر از بحث و جدل ما پیرامون مباحث انقلاب و اسلام با دکتر ولایتی، شهید لواسانی و شهید شاهآبادی بود.
همزمان با آغاز قضایای تبریز و یزد و مازندران نیز فعالیتهای خود را در زمینه انقلاب شروع کردیم، پس از شهادت زاهدی که از اهالی نور بود تظاهرات علنی هم شکل گرفت و سخنرانی ضد رژیم شاه وارد مرحله جدیدی شد و برای تقویت فضا سراغ آیتالله مشکینی رفتیم که ایشان حجتالاسلام ریشهری را معرفی کردند که سخنرانیهای ایشان و فعالیت سایر علما همانند حجتالاسلامهاشمینژاد و جمشیدی به گسترش فضای مبارزاتی کمک شایانی کرد.
جالب است که در همان زمان هم فعالیت موازی را در مقابله با گروهای التقاطی که ذهن افراد را مسموم میکردند شروع کردیم، در زمان ورود امام هم در تهران در خدمت دکتر ولایتی بهعنوان محافظ و مسؤول امداد در منطقه 19 بهشت زهرا فعالیت کردم.
فارس: شنیدیم شما در کردستان هم حضور داشتید، اگر اجازه بدهید به این برهه از تاریخ انقلاب با توجه به نوع حضور شما بپردازیم؟
یک هفته بعد از نوروز 1358 بود که خبر دادند در کردستان اتفاقات ناگواری افتاده است، بنده و یکسری از دوستان به طرف کردستان رفتیم، البته شهید عمرانی و شهید مهرزادی هم آنجا حضور داشتند، بسیج هنوز تشکیل نشده بود و نیروهای کمیته حضور داشتند، در مرحله اول بهعنوان امدادگر به زندان سقز رفتیم و به زندانیان سیاسی امداد میرساندیم و تقریباً همکاری میکردیم، چون اصلاً وضعیت منطقه اینگونه میطلبید.
فارس: پس از مسأله کردستان و همراه آن مسائل جنوب و حمله عراق به ایران پیش آمد، یک حمله غافلگیرانه در آن اوضاع خاص، واکنش شما نسبت به این اتفاق چه بود؟
پس از قضیه کردستان به جنوب رفتیم، ابتدا در قالب تیپ 37 نور، چون هنوز لشکر 25 کربلا وجود نداشت، در واقع اصلاً تیپها و لشکرها شکل نگرفته بود، تنها شهید خرازی گردان سازماندهیشده داشت و ما هم حضور داشتیم، در حصر آبادان که به فرمان امام انجام شد، جهاد کاری کرد کارستان و آن احداث جاده وحدت بود که از کنار رود بهمنشیر تا جاده ماهشهر وصل بود و یک جاده استراتژیک هم محسوب میشد، که شهدایی مثل شهشهانی، علمدار ساخت آن بودند.
فارس: به مسأله خوبی اشاره کردید، حضور و نقش جهاد در هشت سال دفاع مقدس، لطفاً پیرامون اهم عملکرد این نهاد مقدس بفرمایید، این سؤال را از این جهت مطرح میکنم که شما خود یکی از همین جهادگران بودید و هستید و مهمتر این که مسؤول این واحد درطول دفاع مقدس بودهاید؟
اهم فعالیتهای جهاد در جنگ با تحول جنگ تغییر کرد، از انجام کارهای تدارکاتی و حمل و نقل ادوات و مهمات گرفته تا احداث پلهای شناور و خاکریز و محورهای مراسلاتی و ساخت سایتهای موشکی و آشیانهسازی و حتی درگیری و جنگ فیزیکی که نمونهاش را حتماً خدمتتان عرض خواهم کرد، من بهتر میبینم که یک نگاه تاریخی به این مسأله داشته باشیم، در ادامه عملیاتهای ولایت فقیه و طریقالقدس و شکست حصر آبادان و فتحالمبین و بیتالمقدس ضرورت ایجاد یگانهای پشتیبانی مهندسی رزمی قوت گرفت، جهاد تا قبل از عملیات محرم مستقل نبود ولی پس از آن یگانهای مهندسی کلاسیک جنگ شکل گرفت.
در والفجر مقدماتی مهندسی رزمیجهاد مازندران، در ایجاد امکانات و فضا در منطقه نقش مهمی ایفا کرد، در والفجر 6 در منطقه چیلات، مهندسی منطقه دهلران مینروبی و باز کردن معابر را انجام داد، بعد از عملیات خیبر نقش برجسته مهندسی رزمی جنگ جهاد با احداث پل 13 کیلومتری خیبر به دنیا معرفی شد، در حالی که عملیات در منطقهای با تلاقی و زیر آتش مستقیم و حملات هوایی انجام میگرفت، احداث جاده و ساخت سایت موشکی و پمپاژ آب و زمینهسازی منطقه برای عملیات اجرا شد و حتی همین حرکت سببساز ایجاد فضا برای جنگ آبی شد.
از 10 ماه پیش از عملیات والفجر 8 پروژه اعم از احداث جاده، خضر، صراط و قاسمیه و جاده دوبانده توپخانه و آنتنی و سایت موشکی و پل پیامپی و حتی طرح عملیاتی با هدف به غنیمت گرفتن ادوات دشمن به مرحله اجرا در آمد، حتی در اثنای این عملیات با دریافت خبری مبنی بر قرار گرفتن لشکرهای عملکننده 25 کربلا، 14 امام حسین(ع) و 8 نجف در وضعیت بحرانی، با تمام توان و استعداد همراه در طول فقط یک شب اقدام به احداث دژ استراتژیک فاو بصره به فاو البحار کردیم، همچنین در طول 75 روز در محورهای مختلف مهندسی رزمی لشکر 25 کربلا بهصورت شبانهروزی فعالیت کردیم، چون همانگونه که مستحضرید فعالیت جهاد سه مرحله دارد مراحل قبل، حین، و پس از عملیات که برای آمادهسازی، پشتیبانی و تثبیت طراحی و اجرا میشوند.
ساخت اسکله در خور عبدالله تحت عنوان پروژه 28 صفر که منجر به عملیات انهدام سکوهای مهم نفتی عراق «البکر والامیه» شد، در عملیات کربلای 5 نیز احداث تپههای دیدهبانی و پشتیبانی حین عملیات که با شهادت دهها تن انجام پذیرفت، در عملیات نصر 4 در شمال غرب لاهوت، مهندسی رزمی جهاد بهصورت یک گردان مستقل به حفظ توان در جنوب و ممانعت از نفوذ بعثیون عمل کرد.
حوزه فعالیت وسیع مهندسی رزمی جهاد مازندران آن را ملزم به داشتن چندین قرارگاه کرد، قرارگاه مرکزی، حمزه، نجف اشرف، کربلا، نوح نبی(ع)، رمضان از شمالیترین نقطه کشور تا جنوبیترین آن را دربر میگرفت.
در عملیات فتح فاو مسؤول عملیات پدافندی مهندسی مسؤولیت عبور از اروند را هم به عهده داشت و حتی بهعنوان نیروی عملکننده و خط شکن به همراه لشکر 33 المهدی در منطقه عمومی فاو به نبرد پرداختند، در همین عملیات عبور با اولین محموله مکانیکی از روی اروند و حتی به سوی فاو با ایجاد اسکله و آموزش در ساحل خودی به مورد اجرا گذارده شد، و اینها تنها بخش کوچکی از حماسه جهادگران است.
فارس: یقیناً در همه این هشت سال با افرادی برخورد کردهاید، انسانهایی که نوع حضورشان در ذهنتان مانده است، در این مورد بفرمایید؟
قبل از عملیات بیتالمقدس خدمت آقای محمدی در نکا رسیدیم، ایشان فرمودند 14 روحانی را به نیت 14 معصوم اعزام میکنم، بعد از برگشتن از عملیات خدمت همان آقای محمدی عرض کردم که با 14 معصوم رفتیم با 12 امام بر گشتیم، دو تن از دوستان اسیر شده بودند، همین حجتالاسلام جمشیدی و آقای رسولی اسیر شدند، تقریباً در طول یک روز همه گردان مجروح شدند، گردان در یک جنگ تن به تن با تانک در همین عملیات در منطقه هورالعظیم گرفتار شده بود، سردار بیغم و شهید معافی هم از این جملهاند، من منشی گردان بودم و با خیلیها ارتباط داشتم، شهید اسودی که به تانک یورش میبرد و نارنجک به داخل آن میانداخت، شهید معقولی که تکتیرانداز بود و روحیات خاصی داشت و یک عارف کامل بود.
بعد که مسأله ورودم به اطلاعات و عملیات پیش آمد، مرتضی قربانی را شناختم و بعد فرماندهی محور که یک گردان مرا تحت تأثیر قرار داد، داستان اینگونه بود که باران عجیبی میبارید، طوری که هیچکدام از ادوات نظامی توان حرکت نداشتند، آمدم و دیدم گردان تحت فرماندهیام همه آماده زیر باران ایستادهاند و غسل شهادت میکنند؛ خاطره شهید صادق مزدستان که پس از ازدواج بهسرعت به جبهه برگشته بود و در همان هوای سرد در چالههای خیس عبادت میکرد و فرمانده تیپ زرهی 92 و آقای نیاکی، خب اینها همه منشأ خاطرات مختلفی هستند تلخ و شیرین.
فارس: یقیناً در طی این سالها در عملیاتهای مختلف با مشکلات و گرفتاریهای گوناگون برخورد کرده اید که امروز برایتان خاطره شده است، لطفاً نمونهای از آن خاطرات را بازگو کنید؟
در مورد زخمی شدن یک گردان کامل و درگیری تن و تانک گفتم، در همان زمان سه روز آب و غذا به ما نرسید، مجبور شدیم نانهای خاکآلود و خشک را همراه سبزی ریحان بخوریم و یا پیشروی 13 کیلومتری در مرحله دوم عملیات رمضان که مجبور شدیم عقبنشینی کنیم، در حالی که همه بچهها خسته بودند و میبایست مجروحین را هم به عقب منتقل میکردیم، لو رفتن محورهای عملیاتی، خاطره پل نصر قاسمیه که 10 متر 10 متر آن هم فقط در دل شب جلو میرفتیم، چون در تیر مستقیم دشمن بودیم و 27 روز کار که حتی 27 ساعت هم نتوانستم استراحت کنم و شهادت دوستان و نیروهای تحت مسؤولیت، اینها همه خاطره است.
فارس: در مورد مجروحیتتان بفرمایید.
حدود 6 یا 7 مورد مجروحیت دارم، در کربلای 5 که مورد اصلی قطع پا بود، پشت خاکریز اصلی در حال قدم زدن بودم که مین گوجهای زیر پایم منفجر شد، شهید طوسی زمان عیادت گفت که عراقیها بعد از فرار ازمنطقه هر چه مین داشتند در منطقه ریختند و رفتند، این جراحت هیچوقت خوب نشد، ولی من در عملیات نصر 4 با چوب زیر بغل در عملیات شرکت کردم.
فارس: میخواهیم به طرح سؤالی پیرامون وضعیت فعلی خانوادگیتان بپردازیم، ولی قبل از آن از زندگی خانوادگی در فضای جنگ بگویید و بعد به امروز برگردید.
من و سردار کمیل و سردار قربانی در یکجا زندگی میکردیم، به ما گفته بودند که خانوادههایتان را به منطقه بیاورید، و این سه خانواده در انبار مرکزی شهید بهشتی در قلب باغ این محل که به کمک نئوپان جدا شده بود زندگی میکردیم، در حالی که من دو فرزند هم داشتم، وقتی همسر و فرزندانم را مستقر کردم و از خانه خارج شدم، 18 روز بعد موفق شدم برای سرکشی برگردم، البته قبل از آوردن خانواده هر سه تا چهار ماه 7 یا 8 روز به خانه میآمدم که پاره ای از اوقات این هم ممکن نبود، البته رفتار و سلوک خانواده هم به گونهای بود که برایمان نگرانی و فشار ایجاد نمیکرد و از این نظر نقش مهمی در انجام درست رسالت و تکلیف ما داشتند، امروز هم چهار فرزند دارم که بهحمدالله هر نفرشان در حوزه جبهه و جنگ فعالیت میکنند.
فارس: اگر نکتهای است که ما در سؤالاتمان به آن نپرداختیم و بیان آن را لازم میدانید، بفرمائید؟
اول میخواهم پیرامون مقام شامخ و جایگاه شهدا بگویم، اصلاً قابل مقایسه نیستند و یکی از دیگری بهترند، یک راننده بلدوزر داشتیم که از نیروهای مردمی بود و اواخر شهادتش روزی 200 رکعت نماز مستحبی میخواند، در بحبوحه کربلای 5 همین شهید یعنی میرزایی که اهل تنکابن بود وقتی دید که بلدوزر روشن نمیشود، آمدند نماز مستحبی خواندند و دستگاه روشن شد، مسئله دیگر معجزات و کراماتی بود که ما میدیدیم، نشانه توجه خداوند به رزمندگان بود.
انتهای پیام/3141/ت40