مازندشورا:به گزارش خبرگزاری فارس از مازندران، امروز که حدود چهار دهه از آغاز جنگ تحمیلی میگذرد، هنوز مؤلفه مهم مقاومت در رگ و خون مردم ایران زمین جریان دارد و با تقدیم زیباترین گلها در دفاع از حریم اهلبیت(ع) در محور مقاومت بهشیوایی این نهضت ناب عاشورایی تفسیر شد.
یکی از مهمترین راههای اشاعه فرهنگ مقاومت نگاهی عالمانه به رویدادهای اتقلاب، روزهای دفاع و احوالات و مناسک شهداست؛ از این روز خبرگزاری فارس در مازندران طی روالی ثابت گزارشهایی را در همین زمینه با نشستن پای صحبتهای اهالی انقلاب، دفاع مقدس و خانوادههای شهدا تولید میکند که در ادامه نسخهای دیگر از این میراث ماندگار که گفتوگو با سردار رمضانعلی صحرایی «از مبارزان انقلابی و از فرماندهان لشکر ویژه 25 کربلا در دوران دفاع مقدس» است، از نظرتان میگذرد.
فارس: سردار! از چه زمانی رگههایی از مخالفت با رژیم در رفتارهایتان مشهود شد؟
سالهای تحصیل در هنرستان، داشتن محاسن جزو تخلفات بزرگ انضباطی بهشمار میآمد، اصرارهای مداوم بنده موجب بروز مشکلات بین من و مدیر مدرسه شد، هیچ عذری را مقامات بالای آموزش و پرورش از سوی مدیر زیردست جهت سرویسدهی به دانشآموزان اینچنین نمیپذیرفتند، سرانجام کشمکش آن شد که مدیر با کوتاهی محاسنم تا حد نمره 4 رضایت داد، همچنین در همین ایام تحصیل به مناسبتهای مختلفی، دانشآموزان موظف به شرکت در راهپیماییهایی، برای ابراز وفاداری به آرمانهای رژیم بودند که در همان زمان با تاکتیکهایی از صفوف هممدرسهایهایم خارج میشدم، علیرغم آن که کاملاً از عواقب سخت انجام این کار آگاهی داشتم.
فارس: با گذشت زمان و افزایش نشانههایی از ضدیت شما با رژیم، تدابیر رژیم چگونه جهتدهی میشد؟
ساواک با افزایش فعالیتهای ضد رژیم خانوادهام، محدویتهای زیادی را اعمال کرد تا جایی که افراد و آشنایان نزدیک ما نیز برای در امان ماندن از ذهنیتسازی عوامل ساواک روابطشان را با خانه پدرم کم کردند، تنها معدودی از فعالان مبارزاتی وابسته به توابع شهر همچنین و تنی چند از همقطارانم در قم با استفاده از تاریکی شب به منزل پدرم رفت و آمد میکردند و پیغامهای ضروری را به خانوادهام میرساندند و بلافاصله قبل از طلوع آفتاب منزل را به مقصد نامعلومی ترک میگفتند، حتی گاهی اوقات این دوستان در حالی که کفش به پایشان بود به خواب میرفتند تا در صورت لورفتن موقعیتشان، بدون فوت وقت از گذرگاههایی که از قبل از سوی مادر و پدرم تعبیه شده بود بیرون روند، در مراحلی که دستگیر و سپس زندانی شدم، مأموران به خانه شخصیام ریخته و با هدف شناسایی اسناد و مدارک، لباسهای همسر و فرزندانم را زیر و رو کردند و در جواب سؤال همسرم که مگر شما خود ناموس ندارید؟ وقیحانه گفتند: اگر شوهرت کمتر از این غلطها میکرد الان این اتفاق نمیافتاد.
یا این که در یک مقطع، رژیم، خود با جعل اسناد و مدارک و پرت کردن آن در منزل درصدد بود تا هرطور شده اعضایی از خانواده ما را مدتی در زندان نگهداری کند تا این که سرنخ اصلی فعالیتهای ضد رژیم در میان خانوادهام پیدا شود.
فارس: لطفاً از نقش خانواده محترمتان در مخالفت با رژیم آن هم در ایامی که تحرکات سیاسی مردم، نمود آن چنانی نداشت، بگویید؟
سالهایی که هنوز تظاهراتی در خود استان شکل نگرفته بود و نام راهپیمایی و تظاهرات برای بسیاری از عموم مردم بیگانه بود، مادرم با جاسازی اعلامیهها و نوارها در تُنگهای مخصوص ترشی، آن را به منزل آشنایان دامادمان در مشهد و روستاهای بیرجند میبرد و بهدست اشخاص از پیش تعیین شده میرساند، روزی ژاندارمری شهر پس از تعقیب و گریز فراوان و پس از ماهها مخفی ماندنم در قم هنگامی که برای اطلاع از احوال همسر و والدینم به رستمکلا آمدم مرا به دام انداخت.
رئیس آن جمع، جلوی چشمان معصوم همسر، مادر و پدرم در حالی که درازم کرده بود به قصد کشتن مرا به باد کتک گرفت تا جایی که پس از پایان کار نای ایستادن روی دو پایم را نداشتم، بعد از این آزار و اذیت وحشتناک و در حالی که با دستانش ریشهایم را میکشید رو به من کرد و گفت: خون تو خون خمینی، خون من خون یزید.
پدرم پس از اتمام کار رو به آن فرد کرد و گفت: فلانی این قدر به قدرتت نناز، روزی فرا میرسد که شما باید جواب کارهایتان را بدهید، خدا شاهد است بعد از انقلاب، همسر این آقا به مدت یکماه در حالی که چادر بر سرش میگذاشت به منزل پدرم میآمد و گریهکنان تقاضای عفو میکرد، پدرم علیرغم آن که میتوانست تا حد اجرای اعدام شوهرش به پیش رود اما از انجام این کار امتناع کرد و تنها به اجرای حکم شلاق حاکم شرع وقت، بسنده کرد، با این که پدر مرحومم در سالهای پیریاش بهدلیل فعالیتهای مبارزاتی خود، پسر و دامادش تحت شکنجه و حبس قرار گرفت و همه اینها میتوانست موجب بغض او شود، اما این پیر، بغض خود را برای خدا فرو نشاند و دست به اقدام تلافیجویانه، مبتنی بر خواهشهای نفسانی نزد.
دیگر آن که ساواک برای عدم اقبال مردم به بعضی از اقدامات خانوادگی ما، این انگ را متوجه خانوادهام کرد که اینها اصالتاً گرایشهای کمونیستی و تودهای دارند.
فارس: لطفاً خاطرهای از سالهای پیش از انقلاب، بیان کنید.
سال 54 در حین خدمتم در تهران، قرار شد محمدرضا پهلوی از کارخانه نظامی محل خدمتم بازدید کند، نیروهای امنیتی مثل همیشه و قبل از هر چیز به سراغم آمدند و تأکید کردند در حین بازدید فقط سرم را پایین گذاشته و تنها با پیچ و مهره قطعهای از «نفربر» بازی کنم، من هم در حالی که نیشخندی بر لب گرفتم، با کنایه گفتم: به گمانم این کار تصنعی، جسارت به شأن والای شاه شود، آنها هم پاسخ دادند: شما لطفاً کاری به شأن شاه نداشته باشید.
در هنگام بازدید چندساعته شاه، وقتی که او از فاصله دو متری در حال گذر بود بلافاصله متوجه شدم تعدادی از سرهنگها و یکی از تیمسارها، دورم را احاطه کردند تا به محض سر زدن هرگونه اقدام احتمالی، واکنش سریعی را از خود نشان دهند، فردای همان روز عدهای از سوی شهربانی به خانه استیجاری من و همسرم آمدند تا به زعم خود اسنادی را که احتمال میدادند در آنجا مخفی شده باشد پیدا کنند اما به شکر خدا، صاحبخانه، ما که خود از اعضای شهربانی وقت بود و باخبر از همه چیز، بهدلیل ارادت استثنایی و ویژهای که به من و همسرم داشت ساعاتی قبل از حضور، کتابها را از منزل خارج و در باغچه خانهاش مخفی کرد.
هر کدام از این کتابها در زمان خود میتوانست مجازات سنگینی را متوجه من و همسرم کند.
فارس: از فضای مربوط به دوران سیاه شاه خارج میشویم و تقاضا میکنیم شمهای از خاطرات خود پیرامون عملیات غرورآفرین والفجر هشت را برای ما و خوانندگان بیان دارید؟
قبل از عملیات، بنده در حال سپری کردن نخستین دوره دافوس بودم، در خود عملیات بهعنوان نماینده مستقیم سردار مرتضی قربانی «فرمانده لشکر ویژه 25 کربلا» در منطقه حاضر بودم، باید به عرضتان برسانم، هنگامیکه عزیزان غواص، دور از نگاه دشمن به پای کار رسیدند، ناگهان قایقهایی که آماده برای پشتیبانی از نیروهای خط شکن بودند، بهواسطه جزر و مد اروند به مانعی چون پلهای نهرهای اطراف اروند برخوردند، هرطور شده میبایست پلها را از مسیر عبور قایقها خارج میکردیم، تمام تلاشهای ما که در فضای آرام و بی سر و صدا صورت میگرفت بینتیجه ماند اما در این لحظه اتفاقی افتاد که بنده بهعنوان کارشناس نظامی، این اتفاق را جز معجزه الهی چیز دیگری تصور نمیکنم.
و اما اتفاق: بنا به ضرورت کار، لودرها را برای خارج ساختن پل به استخدام در آوردیم، صدایی مهیب لودرها موجب شد حجم عظیم آتش دشمن، متوجه لودرها شود، از این رو غواصان در سایه فرصت پیشآمده و در فضای غفلت دشمن، توانستند در شرایط امنتری، مواضع حساس دشمن را هدف قرار دهند که این امر در کنار حضور نیروهای پشتیبانیکننده باعث شد دشمن به سرعت مراحل عقبنشینی خود را آغاز کند، لازم به توضیح است که دشمن در این عملیات مقاومت زیادی را از خود نشان داد تا جایی که حتی چند روز پس از تثبیت قوا و استحکامات نیروهای خودی در فاو هنوز هم میتوانستیم شاهد مقاومتهای پراکنده عراقیها در آن منطقه باشیم.
فارس: آیا شما در آن زمان نظر نظامی خاصی در خصوص این عملیات در ذهن داشتید؟
بله، اندیشیدن نظامی من آن بود که نیروهای لشکر میبایست پس از تثبیت قوا و توقف پیشرفتشان، هرگز از خطوط عقبه خود در فاو غافل نشوند، از این رو بنده همواره به فرماندهان گردان این تأکید را داشتم که حتی نیروهای غیر خط شکن چون بهداری و تدارکات باید با تجهیزات کامل نظامی در مواضع خود در خطوط عقبه حاضر باشند تا خدای نکرده هلیبرن دشمن در منطقه عقبه فاو، منجر به عقبنشینی تحمیلی نیروهای خط شکن و در نهایت سقوط فاو نشود.
فارس: ضمن تقدیر از شما، اگر توصیهای است میشنویم.
توصیه من به جوانان عزیز و خوانندگان محترم این است که قدر دستاوردهای نظام را بیشتر بدانند و خود را وابسته هیچ حزب و جناحی نکنند که وابستگی، سوای از داشتن اندیشه و دیدگاه سیاسی است چرا که معتقدم، وابستگی به هر شکلش، نعمت آزادی و آزاداندیشی را از آدمی میگیرد و آن را در حد یک برده تنزل میدهد، دیگر آن که جوانان سعی کنند از رهبری معظم انقلاب که به یقین از عرفان الهی برخوردار است، اطاعت کنند تا انشاءالله بتوانیم با کمک هم، کشتی انقلاب را به مسیر دلخواه امام زمان(عج) به پیش ببریم.
انتهای پیام/3141/پ40/