مازندشورا:به گزارش خبرگزاری فارس از مازندران، به بهانه عملیات والفجر 10 به سراغش میرویم، یکی از فرماندهان وقت گردان حمزه سیدالشهدا لشکر ویژه 25 کربلا بوده است، هر وقت خاطرات بر و بچههای گردان حمزه را میشنیدم به کرّات از او نام برده میشد، فرماندهی که نیروهای زیر دستش به او عشق میورزیدند، نمیتواند خودش را جدا از شهدا بداند، محسن قربانی اهل نوشهر است و آخرین مسؤولیتی که در لشکر 25 کربلا داشت، جانشین تیپ یک بود، در ادامه گفتوگو با وی از نظرتان میگذرد.
فارس: آقای قربانی! در خصوص وضعیت گردان حمزه و علت انتخاب این گردان برای تصرف سه راه سید صادق، حلبچه و خرمال ـ عملیات والفجر 10 ـ بگویید؟
گردان حمزه سیدالشهدا بهخاطر برخورداری از فرماندهان قدر و شایسته و لایقی مثل شهید بهداشت، شهید شیرسوار و سردار نانواکناری و دیگر عزیزان و همچنین ارکان بسیار قوی، مجرب و جنگنده و نیروهای ثابت که چندینبار در عملیاتها شرکت کرده بودند از کیفیت بالایی برخوردار بود، به همین منظور این گردان برای این عملیات سخت و دشوار انتخاب شد.
فارس: چرا منطقه عملیاتی از جنوب به غرب تغییر کرد؟
دلایل متعددی دست در دست یکدیگر دادند تا اینکه منطقه عملیاتی از جنوب به غرب تغییر کند، اول این که در جبهه جنوب با توجه به عملیاتهای مکرری که انجام شده بود، دشمن تمام تلاشش یا بهتر بگویم، عمده توانش را گذاشته بود برای حفظ جبهه جنوبیاش و این امر امکان عملیات را در جنوب برای ما مشکل و در بعضی جاها غیرممکن کرده بود، نیاز بود که یک شکلی از توان رزمی دشمن در جبهه جنوب کاسته شود و بهاصطلاح نیروهایش تجزیه شود تا فضا برای انجام عملیاتهای بعدی در جنوب کشور آماده شود.
دوم ایجاد یک جبهه جدید در قسمت جنوب شرقی سلیمانیه بود و همچنین پیشروی بهسوی سلیمانیه، که میتوانست هدایت و سازماندهی نیروهای کرد عراقی که با رژیم بعث عراق مخالف بودند را در بربگیرد.
سوم اینکه مأموریت پدافندی ما خیلی طولانی شده بود و عملاً عملیاتهای بزرگ و مؤثری نداشتیم و عملیاتها بیشتر ایذایی و خیلی محدود بود و همین امر باعث شده بود که نیروها روحیه پدافندی بگیرند، حالت پدافندی حتی توی روحیه مردم ما اثر گذاشته بود، لذا انجام چنین تغییری بایسته بود.
چهارم شرایط حاکم بر کشور بود که چنین تغییری را ایجاب میکرد، وضعیت اقتصادی نامناسب و طولانی شدن جنگ و وضعیت سیاسی و جهانی ما و ... میطلبید که روند جنگ یک مقدار سرعت بیشتری به خودش بگیرد، لذا لازم بود عملیات گستردهای در یکی از محورها انجام شود.
دلیل پنجم که از اهداف ذاتی هر عملیاتی است، بحث انهدام نیروهای دشمن بود، دیگر فرقی نمیکرد در جنوب باشد یا در غرب کشور، در هر عملیاتی، از جمله این عملیات هدف این بود که نیروهای دشمن منهدم شوند و توان رزمی دشمن کاهش یابد، همه این عوامل باعث شدند تا منطقه عملیاتی تغییر کند.
فارس: چه عواملی باعث شد که عملیات با آن که در یک منطقه صعبالعبور انجام میشد به نفع ما تمام شود؟
وقتی بررسی میکنیم میبینیم که عامل تشکیلدهنده توان رزم یک یگان دو چیز است، یکی توان فیزیکی و دیگری توان غیرفیزیکی، توان فیزیکی شامل یگانها، گردانها و گروهانها، تجهیزات و تسلیحات است که این امر در آن حد نبود که بخواهیم بگوییم نقش اصلی را در جنگ آنها بازی میکردند ولی در حد توان و وسع خودمان از آن استفاده میکردیم اما توان غیر فیزیکی ما خیلی مهمتر از توان فیزیکی بود و آن برمیگردد به اطاعت از فرماندهی و اطاعت از رهبری و ولایت و همچنین به معنویت و ایمان و توکلی که رزمندگان اسلام داشتند.
این امر از عوامل مؤثر پیروزی ما در عملیات بود، حتی دشمنان ما هم عامل اصلی پیروزی ما در عملیاتها را توان غیرفیزیکی میدانند، در سال 65 در بحبوحه جنگ یک سمینار سه روزهای در تلآویو برگزار میکنند که هدف آن سمینار و مقالههایشان این بود که علت پیروزی رزمندگان اسلام چیست؟ بررسی کردند و دریافتند دو علت عامل اصلی پیروزی رزمندگان اسلام است، یکی نگاه سبزی است که رزمندگان به امام زمان(عج) و دیگری نگاه سرخی است که به قیام کربلا و امام حسینشان دارند و مجموعه این دو نگاه و عقیده که یک مکتب را میسازد نیروهای رزمنده ایرانی را از شکل یک سرباز خارج میکند و به شکل نیرویی در میآورد که عاشق و شیدایی عمل میکند، لذا عامل اصلی پیروزی رزمندگان ما امید سبز و تفکر تلاشی سرخ و نشأتگرفته از تفکر عاشورایی است، بود.
فارس: چرا در آن عملیات دشمن اقدام به بمباران شیمیایی کرد، با این که میدانست مردم هنوز در شهرهای فتحشده، سکونت دارند؟
دشمن معمولاً در خیلی از عملیاتها این کار را میکرد ولی در حلبچه به شکل انبوهی از سلاح شیمیایی استفاده کرد، دلیل اول آن استقبالی بود که مردم عراق (کردها) نسبت به رزمندگان داشتند و عامل دوم این که، عمده نیروهای دشمن در جنوب کشور تمرکز داشتند، اگر نیروها را بهسوی غرب حرکت میدادند برایشان مشکل بود و ما بهمنظور خودمان میرسیدیم، به همین جهت عمدتاً از نیروی هواییاش استفاده کرد و سلاح شیمیایی را بهطور گسترده بهکار گرفت، بهگونهای که به مردم خودش هم رحم نکرد، البته عامل دیگری هم بود میشود گفت و آن هم ضعفی بود که در مقابل رزمندگان ما داشتند، معمولاً در هر عملیاتی خودشان را اینگونه نشان میدادند، البته روحیه سفاکانه و ددمنشانه و بیرحمانه خود صدام، اطرافیانش و بهطور عام حزب بعث باید بهگونهای بروز میکرد.
فارس: آقای قربانی یک سؤال که همیشه تو ذهنم هست این که چرا شب را برای چنین عملیات سختی در نظر گرفتند؟ با این که میدانیم انجام عملیات در شب سخت است.
بله نظامیهای دنیا معتقد هستند که عملیات شبانه عملیات بسیار سخت و پیچیده و دشواری است، دلیلش را اینگونه بیان میکنند، اول؛ به دلیل نبودن دید کافی، دوم؛ ایجاد ترس که در روحیه نیروها بهوجود میآید، سوم؛ هدایت و کنترل نیروها توسط فرماندهان به منظور نداشتن دید و ندیدن نیروهای دشمن دچار خدشه میشود، بنا به دلایل مذکور نظامیهای دنیا معتقدند که فقط قویترین ارتشهای دنیا توان انجام عملیات شبانه را دارند البته آن هم با استفاده از وسایل روشنایی! ولی رزمندگان ما بهخاطر برخورداری از روحیه معنوی بالا و تفکر عاشورایی و شهادتطلبی، اصلاً ترس به خودشان راه ندادند.
از طرف دیگر آموزشها و رزمایشهای متعدد شبانهای که انجام گرفته بود، بچهها را کاملاً ورزیده و آماده ساخت، عملیاتهای ما طبق اصول انجام میشد، اما با اصول خاص خودش، بخشی از آن کلاسیک بود و بخشی هم غیرکلاسیک، حتی در عملیات والفجر 10 که به این شکل جلو رفتیم، عمده اقدامات کنترلی و نظامی در آنجا رعایت شد، در آن عملیات با تجربیاتی که از قبل پیدا کرده بودیم و آموزشهایی که بچهها در مراکز آموزشی دیده بودند و بالاتر از همه اینها، فضای معنوی حاکم در وجود رزمندگان، این عملیات را برایمان سهل کرده بود.
فارس: خیلیها امروز میگویند که حرف اول را در جنگ توان و امکانات نظامی میزند، با این وجود انگار شما موافق این حرف نیستید؟
بله، موافق این حرف نیستم، باید از این دوستان پرسید ما در جنگ تحمیلی چقدر از توان نظامی و فیزیکی برخوردار بودیم که توانستیم جنگ را پیش ببریم، آن هم در برابر دشمن آنچنانی، آنچه در جنگ ما حرف اول را میزد نیروی ایمان و معنویت بچهها و تفکر عاشورایی بود تا به توان نظامی، البته نباید امکانات نظامی را نفی کرد و نادیده گرفت.
فارس: قبلاً از دوستانم شنیدم که گردان حمزه در عملیات والفجر 10 تو محاصره دشمن افتاد دوست داشتیم، در این رابطه هم برایمان صحبت کنید؟
قبل از این که به موضوع محاصره بپردازم، لازم میبینم که کمی در رابطه با عملیات توضیح دهم،
فارس: بفرمایید.
قبل از این که وارد منطقه عملیاتی شویم، بچهها یک سری آموزشهایی را در پادگان هفتتپه «مقر رزمندگان لشکر ویژه 25 کربلا» دیده بودند، پس از سپری کردن آموزشهای لازم، از آنجا به منطقه مریوان آمدیم و در دزلی مستقر شدیم، نیروها در خصوص منطقه و مأموریت گردان کاملاً توجیه شدند، پس از گذشت 6 یا 7 روز، ساعت 12 شب به سمت موضع تعیینشده، حرکت کردیم و از آنجا به طرف ارتفاعات ملخور و شیار وشکناو که پایین ارتفاع هنیقول بود به راه افتادیم.
ساعت 6:30 دقیقه صبح پس از عبور از منطقه صعبالعبور و پرتگاههای پوشیده از برف و یخ به شیار ورشکنار رسیدیم، بچهها در آن وضعیت نماز را اقامه و کمی استراحت کردند، ساعت 4 بعد از ظهر بهسوی آخرین نقطه موضع ترکمان روستای حاشیه سمت راست روستای احمدآباد حرکت کردیم و رأس ساعت 8 شب از آنجا برای تصرف هدفمان در سه راه سید صادق، حلبچه و خرمال به راه افتادیم.
در آن هوای سرد باید شهر خرمال را دور میزدیم و از سمت راست آن بهسوی هدف پیش میرفتیم، پس از طی چند کیلومتر به پاسگاه نزدیک پاسگاه گیلک که یکی از کمینهای مهم دشمن بود رسیدیم، دشمن تعدادی از نیروهایش را در آنجا مستقر کرده بود، ما برای اینکه از خطر احتمالی کمین دشمن در امان باشیم و پیشگیری انجام داده باشیم حدود یک دسته نیرو را به فرماندهی برادر یوسف میرزاییان انتخاب کردیم و گفتیم به سمت کمین میروید و آرایش میگیرید تا هم تأمین جناح راست ما باشید و هم تدابیری داشته باشید برای زدن پاسگاه، اگر قبل از رسیدن به خط آن را میزدیم دشمن از حضور ما آگاه میشد و ما را زیر آتش میگرفت.
ما با استفاده از پوششهای گیاهی کنار رودخانه و رعایت اصل اختفا بهسوی هدف پیش رفتیم و ساعت 3 به نقطه نهایی رسیدیم، طبق هماهنگیهای قبلی قرار شد در سمت چپ ما گردان حضرت مسلم(س) و در سمت راست لشکر 17 علی ابن ابیطالب (ع) وارد عمل شوند ولی با تماسهای مکرری که با فرماندهان داشتیم متوجه شدیم که لشکر علی ابن ابیطالب(ع) نتوانست خود را به منطقه برساند.
هوا در حال روشن شدن بود، بچهها با همان حالت نماز صبح را خواندند و حدود ساعت 5 صبح از میدان مین عبور کردیم و هماهنگ با گردان مسلم که در سمت چپ ما بود به خط دشمن هجوم بردیم، با رشادتی که بچهها از خودشان نشان دادند خط دشمن شکسته شد و دشمن با دادن تلفات عقبنشینی کرد.
سمت راست بهخاطر نیامدن لشکر علی ابن ابیطالب(ع) خالی بود، جاده هم به سمت راست پیچ داشت و پیچ آن میآمد داخل منطقه، همین باعث شد که دشمن بتواند به سهولت در سمت راست ما هلیبرد کند، لذا ما از سه جهت یعنی روبهرو، سمت راست و به شکلی هم از پشت با آتش سنگین دشمن مواجه بودیم، نیروی هوایی دشمن هم فعال بود، منتها برای تأمین عقبه، ما دستهای را آنجا مستقر کردیم که تا حدودی کارساز بود که از پشت دیگر قیچی نشویم، دیگر توان نظامی و فیزیکی نبود که میجنگید، بلکه روحیه شهادتطلبی، ایمان و معنویت بچهها و فرهنگ عاشورایی بچهها بود که عملیات را پیش میبرد، بچهها مصمم بودند که به هر طریقی ممکن منطقه را حفظ کنند، حدوداً تا ساعت 11 همان روز دشمن 9 پاتک انجام داد که الحمدلله نیروها به خوبی مقاومت کردند و دشمن نتوانست کاری از پیش ببرد.
فارس: از خاطرات خوبتان از آن عملیات برای ما بگویید.
صفیالله حسنپور جوان 17 ـ 18 سالهی قائمشهری بود که قبل از عملیات والفجر 10 از ناحیه دست مجروح شده بود، به نظرم دست راستش بود که کاملاً از کار افتاد، قبل از عملیات در هفتتپه به من گفت: هر طور بود خودم را به این عملیات رساندم، گفتم: نه! تو وضعیتت اینگونه است، نمیتوانی با ما بیایی، مسؤولیت دارد، دیدم مدام دارد اصرار میکند، به او گفتم: صفیالله بمان، استراحت کن، به تو قول میدهم وقتی خوب شدی تو را ببرم؛ با شنیدن این حرف، در برابرم زانو زد و اشک از چشمانش جاری شد، خیلی ناراحت شدم، گفتم: تا منطقه عملیاتی بیایید، ببینم چه میشود.
ایشان به همراه نیروها به منطقه آمد، مشغول خواندن نماز جماعت بودیم که دیدم یکی مرا صدا میزند، بیرون رفتم دیدم صفیالله است، هوا سرد و زمین پوشیده از برف بود، گفتم: چی شده؟ دیدم جعبه عطری را از جیبش در آورد و به عنوان هدیه به من داد، میخواست از این طریق دل مرا بهدست آورد، گفتم: آخر که تو وضعیت مناسبی نداری، در پاسخ گفت: آقای قربانی! من انسان گنهکاری هستم، خواهش میکنم به من اجازه بده تا در این عملیات شرکت کنم.
من هم نتوانستم در برابر اصرارش مقاومت کنم، بنابراین قبول کردم و او در عملیات شرکت کرد، بعد از رشادتهایی که به خرج داد، از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید.
خاطرهای دیگر مربوط به شهابالدین اسماعیلی است، معلم بود و از بر و بچههای قائمشهر، فردی متواضع و از نظر جسمی ورزیده بود، کاملاً به مسائل رزم آشنا بود، در عملیات والفجر 10 وقتی به محاصره افتادیم بهخاطر این که به بچهها روحیه بدهد هر از گاهی میآمد روی جاده و چند تا پشتک میزد و تیراندازی میکرد و بعد از تیراندازی به موضع خودش برمیگشت ولی سرانجام از سمت راست مورد اصابت چندین گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید، آنقدر روحیه بالایی داشت که تعداد گلولههایی که به او اصابت میکرد را میشمرد.
انتهای پیام/3141/ت40