مازندشورا:خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه _ سید مهدی ناظمی قره باغ*: امسال موجی از برنامههای تفریحی به مناسبت روز دانشجو در اغلب دانشگاههای کشور برگزار میشود. این موج چنان نابهنگام است که عکسالعملهای مختلفی را ایجاد کرده است. «روز دانشجو» در کشور ما ظاهراً به شکلی انتخاب شده است که تداعیگر آرمانخواهی و مبارزهطلبی دانشجویان باشد. انتخاب یک مناسبت سیاسی برای روز دانشجو، امری متداول و نشانگر آن است که از نظر بسیاری از حکومتها، مسأله اصلی در ارتباط با دانشجویان، نسبت آنها با امر سیاسی است. در سایر کشورهای دنیا نیز این مناسبت گاهی به شکل صنفی و برای بزرگداشت و گاهی به صورت آرمانخواهانه و به شکل سیاسی دیده میشود. «روز جهانی دانشجو» نیز تقریباً از دسته دوم است.
اهمیت سیاست در دانشگاه و دانشجو چیست؟ از نظر تاریخی و از زمان که نهاد دانشگاه شکلی کمابیش امروزی در جهان یافت، یعنی از اواخر قرن نوزدهم و اوایل بیستم، دانشجویان به نوعی با سیاست درگیر بودهاند. خاطره تکاندهنده جنبش دانشجویی بعد از جنگ جهانی علیه بلوک غرب، که امری مرتبط با علوم اجتماعی و فلسفه بود، همواره به عنوان برجستهترین حرکت سیاسی-دانشجویی قلمداد میشده است. بنابراین از نظر تاریخی نمیتوان انکار کرد که دانشجو در صد سال اخیر در تماس با سیاست بوده است. در انقلاب اسلامی ایران نیز دانشجویان بخش مهمی از بدنه مخالف رژیم شاه را تشکیل میدادند. پس از انقلاب اسلامی نیز دانشجویان همواره سهم مهمی از حرکتهای سیاسی را به خود اختصاص دادهاند.
چه تفاوتی بین دانشجو به معنای معاصر آن با دانشجو به معنای سنتیتر وجود دارد که باعث تلقی سیاسی ما از دانشجو شده است؟ چرا این تلقی درباره استادان یا سایر اقشاری که در دانشگاه فعال هستند کمتر دیده میشود؟ البته مسلم است که میتوان بلافاصله چنین جواب داد که قشر دانشجو هستند که بدنه اصلی را در دانشگاه تشکیل میدهند و به اقتضای سن و سال خود اهل خطرکردن و آرمانطلبی هستند. اما پرسش اینجاست که طلب دانش که امری کمابیش سابقهدار و با قدمت در تاریخ بشر بوده است، چرا هیچگاه مثل دوران معاصر، شدت و حدت نیافته است؟
در پاسخ باید دقت داشت که این خود «دانشگاه» است که به دانشجو اجازه سیاسی بودن میدهد. در واقع نهاد دانشگاه، یک اتفاق جدید برای انسان است و هر چند از صدها و حتی شاید هزاران سال قبل اشکال مختلفی از مراکز ویژه دانشاندوزی و دانشپژوهشی وجود داشته است، اما این اولین بار است که دانش تبدیل به یکی از مهمترین، (اگر مهمترین نباشد) عناصر جهت دهنده به زندگی و اجتماع آدمیشده است. شاید اختراع ماشین چاپ و پخش عمومی اناجیل و سپس انتشار روزنامهها و ... بسترساز این وضع بودهاند، وضعی که در آن دانش، شکل «عمومی» یافته است.
ممکن است چنین گمان شود –و البته تا حدی درست است- که به هر حال وجهی از دانش، همواره عمومی بوده است و مثلاً در عهد باستان هم بر اساس آنچه موبدان میگفتند، مردم عادی اعتقاداتی را کسب میکردند. باید توجه داشت که هر چند دانش همواره در زندگی انسان مؤثر و راهگشا بوده و هست، اما این شکل عمومی از دانش نخستین بار است که اتفاق میافتد. در واقع تا قبل از عصر مدرن و به ویژه تا پیش از دوره معاصر، دانش آموختن به شکل حرفهای، صرفاً مخصوص به طبقه یا طیفی بود که متولی دانش بودند. این طیف هم البته از آنجا که اغلب از روحانیت بودند، ارتباط نزدیکی با سیاست داشتند، اما ارتباط دانش و سیاست در تعامل این دو معمولاً خاتمه مییافت و هرگاه نیاز به عملکرد سیاسی عمومی پیدا میشد، مردم «با واسطه» به عمل سیاسی فراخوانده میشدند.
در عصر جدید، به نظر میرسد دانش تبدیل به یک ضرورت همگانی زندگی شده است. یکی از نخستین آثار این همگانی شدن، مبدل شدن آن به موضوع سیاست است چرا که سیاست اصلاً با امور عامه کار دارد. بنابراین دانش در عصر مدرن، بیش از گذشته عمومی است و بیش از هر زمان دیگری سیاسی است. واضح است که در چنین شرایطی، نهاد دانش، یعنی نظام دانشگاهی نیز بیش از پیش سیاسی خواهد بود.
باید دقت داشت که اینجا منظور از سیاسی بودن دانش و دانشگاه، امری عارض بر علم نیست. این سیاسی بودن، وجهی از ذات خود دانش است. حتی میتوان گفت این توجه به سیاست در دانش و دانشگاه، نه تنها آسیبرسان به فعالیت علمی نیست، بلکه فعالیت علمی را در شکلی انضمامی با جامعه مدرن پیش میبرد. این سیاسی بودن، با سیاسی کردنی که ممکن است به صورت پروژهای توسط حاکمیت پی گیری شود متفاوت است. آنچنان کاری ممکن است مخل دانش باشد، اما توجه دانش و اهل دانش به سیاست نه مخل علم است و نه مخل سیاست. اهل دانش به تبع عمومیت داشتن دانش، در سیاست دخیل هستند و این دخیل بودن بسته به تحولات اجتماعی و نظری، خود را به اشکال مختلف نشان میدهد.
پرسش اینجاست که اگر دانش و دانشگاه سیاسی است، چه چیزی در یکی دو دهه اخیر باعث کاسته شدن این سیاست در نهاد علم شده است؟ در پاسخ باید گفت که روند بحرانی مدرنیته متأخر، روندی است ذاتی و درونی که خودبخود مسبب تشتت و تفرق شدید و رو به تزاید اجزای مختلف فرهنگ میشود. این تفرق گاهی با شعارهایی مانند «تخصص گرایی» یا حفظ «پرستیژ علمی»، پوشیده میشود. اما واقعیت این است که حتی در همین وضع متفرق و متشتت و انفعال دانشگاه در مقابل سیاست نیز، وجهی از وضع امروزی دانش نهفته است. وضع امروزی دانش با یادآوری همان وجه عمومی بودن آن، وضعی کالایی، متجسد و مصرفی است. دقیقاً به همین خاطر است که امروز از مهمترین دغدغههای مشترک اهل دانش، حفظ و قوام بخشی به همین وضع رایج در جامعه مصرفی است. جامعه مصرفی و نسبت تکنیکی با چیزها، مهمترین تعین جامعه امروز است و به همین خاطر است که دانشگاه هم دغدغههایی مانند مسأله حقوق مؤلف، انتحال، هزینه و درآمد دانشگاه، خرید و فروش بانکهای مقالات و امثال آن را به دقت پیگیری میکند.
پس فروکش کردن سیاست در دانشگاه، خود وجهی از سیاست دست راستی حاکم بر جهان است که خود را در شاخصههایی چون مصرفی شدن چیزها و ارزشها و نیز بحران تفرقی نشان میدهد که فیلسوفان آلمانی آغاز قرن بیستم درباره آن بسیار گفتهاند. اما از سوی دیگر، گاهی دیده میشود که این حذف سیاست در کشورهای در حال توسعه، وضع مضاعفی مییابد. حال آنکه این کشورها به دلیل نواقص و خلاءها، علیالقاعده باید بین دانش و سیاست ارتباط وثیقتری داشته باشند. اما به نظر میرسد وضع معکوس است. در واقع بدنه سیاست در بسیاری از این کشورها، بیش از آنکه هویت خاصی و بالتبع جهتگیری و حرکت خاصی داشته باشد، هراسی مالیخولیایی از کنار گذاشته شدن از قدرت دارد. به همین خاطر و به شکل غریزی، هر نوع گرایش به سیاست را، گرایشی مخل میبیند و هر نوع مواجهه جدی با سیاست را انکار میکند.
اتفاقی که امروز در دانشگاه میبینیم، ثمره سالها سیاستزدایی از دانشگاه است. جناحهای مختلف سیاسی، تنها وجهی که از سیاسی بودن دانشگاه میپسندیدند، ابزار سیاسی قرار گرفتن دانشجو برای مقاصد جناحی بود. اما به مرور از آنجا که حتی همین میزان از سیاسی بودن دانشگاه، خودبخود توجهات سیاسی را افزایش میدهد، تلاش کردند هر نوع سیاسی بودن را حذف کنند. سیاستِ غیرسیاسی کردن دانشگاه، هیچ ربطی به علم ندارد و سیاستی است مربوط به وضع قدرت در برخی جریانهای سیاسی و تلاش برای حفظ آن قدرت به هر شکل ممکن. اگر هنوز هم کسی نسبت به ارتباط قوت دانش و قوت سیاسی بودن دانشگاه شک دارد، به یاد آورد دانشجویان پرکار و پر ثمره دهه هفتاد را که در اوج سیاسی بودن دانشگاهها حرکت میکردند و آن را با دانشجویان غیرسیاسی اکنون مقایسه کند.
* s.m.nazemi.g@gmail.com