مازندشورا- مجید ساجدی فر: عصر بیستوهفتم دیماه در دفتر مازندشورا میزبان عالین نجاتی مدیرمسئول و سردبیر سایت «عبارت» بودیم تا کمی خودمانی و در فضایی کاملا رسانهای در مورد مسائل اخیر کشور و استان گفتوگو کنیم. اگرچه از ابتدا قول یک مصاحبهی کوتاه 15 تا 20 دقیقهای را داده بودیم اما اهمیت موضوعات و با توضیحات جالب این روزنامهنگار و شاعر مازندرانی، گفتوگوی ما به بیش از 50 دقیقه به درازا کشید. بیتردید نجاتی یکی از خبرنگاران بادانش، کاربلد و متعهد مازندران است. بهگونهایکه در 5 سال اخیر، نمیتوان از رسانهها و خبرنگاران مازندران سخن گفت و نامی از وی به میان نیاورد. نمیتوان شمّ خبرنگاری، پشتکار و وجدان رسانهای عالین را نادیده گرفت و از تحلیلهای سیاسی و اقتصادی وی به سادگی گذشت. شاید یکی از رخدادهای نیک فعالیت رسانهایام، همکاری با آقای نجاتی تنها سه ماه پس از ورودم به فضای رسانه، در سایت وارشنیوز و روزنامه وارش با سردبیری وی بوده است که به نظر خودم موجب پیمودن مسیر چند ساله در عرض یکسال همکاری بوده است. و اینبار پس از یکسالونیم فاصله، برای انجام مصاحبه در دفتر مازندشورا روبروی هم نشستیم و در سه بخش ضعفها و قوتهای دولت و استاندار مازندران، ایران پساهاشمی، و ضعفها و قوتهای رسانهها و تاثیر آن بر جامعه، گفتوگو کردیم که در ادامه مشروح این مصاحبهی 2541 کلمهای از نظرتان میگذرد:
عملکرد دولت یازدهم را چگونه ارزیابی میکنید؟
در فرایندی کلی عملکرد دولت آقای روحانی را میتوان مثل عملکرد دولت آقای هاشمی بررسی کرد. احمدینژاد و خاتمی دو رئیسجمهوری هستند که میراثدار دولتی تقریبا نرمال بودند. مثلا احمدینژاد دولتی را تحویل گرفت که حتی به خودکفایی گندم رسیده بود یا رئیس دولت اصلاحات، دولتی را تحویل گرفت که در ریل سازندگی قرار داشت و اگر نگاهی به دولت اصلاحات بیندازیم بخش عمرانی و سازندگی آن تفاوت چندانی با دولت آقای هاشمی نداشت.
اما آقای هاشمی دولتی جنگزده را تحویل گرفت و آقای روحانی هم به شکلی دولت را شبیه آقای هاشمی در یک ویرانهای از جنگ تحویل گرفت ولی جنگی که اینبار تیرو ترکشش از تانک و کلاشینکف بیرون نمیآمد و بهجایش شلیک متوالی قطعنامهها و تحریمها بود که کشور را در شرایط فشار اقتصادی قرار میداد.
در مجموع دولت آقای روحانی با در نظر گرفتن مشکلاتی که با آن مواجه بود فراتر از انتظارها عمل کرده است. قاعدتا همه دولتها شعارهایی را بر زبان میآورند که ریشه در پوپولیسم دارد و با توجه به شرایط، چارهای هم در طرح آن نیست چون روسای جمهور صرفا با مجموعهای از نخبگان و فلاسفه طرف نیستند بلکه با تودههای مردم که شعارهای پوپولیستی را نیز میپسندند، سروکار دارند و فراموش نکنیم که ما آلمان یا هلند نیستیم که جامعه بر دوش نخبگان حرکت میکند، بلکه اینجا ایران است و رویه کاملا عکس کشورهای یاد شده. مثلا مساله رفع حصر آقایان موسوی و کروبی یکی از این شعارهای آقای روحانی بود و اتفاقا در آن زمان رایآوری داشت. ولی از ابتدا مشخص بود که این از دایره توان دولت خارج و صرفا یک شعار است. یا آقای روحانی کلیدی را نشان دادند و گفتند با این کلید همه مشکلات کشور را حل میکنیم که کلید شکل استعاری داشت و مشخص هم بود که یک شعار پوپولیستی خواهد بود و شبیه شعارهایی است که آقای احمدینژاد میداد.، چون اصلا حل چنین مسئلهای از توان دولت خارج بود. اگر بخواهیم از این بخش به عملکرد دولت نگاه کنیم میتوان گفت که موفق نبود. اما اگر از بخش شعارهای واقعگرایانه (که من از همین دیدگاه به دولت یازدهم نگاه میکنم) نگاه کنیم میتوان گفت که دولت یازدهم به طور کلی موفق بوده و سهم این موفقیتها در سه وزارتخانه (نفت، خارجه و بهداشت) از وزارتخانههای دیگر بیشتر بوده است.
عملکرد نماینده دولت در استان مازندران را چگونه ارزیابی میکنید؟
برای پاسخ به این سوال، نیاز به این توضیح مختصری است.تفاوت ایران با کشورهای توسعهیافته و مهد جمهوریت در این است که استانداران ما نه براساس لابیهای حرفهای و کارآمد یا لابیهای هوشمندانه دولت پیروز، بلکه براساس لابیهای ثابت قدرت انتخاب و منصوب میشوند. یعنی همیشه کسانی هستند که در چینش استانداران سهم دارند و خیلی هم فرقی نمیکند رییسجمهور چه کسی باشد.
از طرف دیگر، استانداران کشور ما بهظاهر دارای توانایی، امکانات و اختیاراتی هستند که عملا از آنها بی بهرهاند واین را بهعینه درتاریخ پس از انقلاب مشاهده کردیم که استانداران اختیارات خیلی زیادی ندارند. ضمن اینکه رویکردهای خاص هر دولت، اختیاراتی فحوایی به استانداران میدهد که جای اختیارات قانونی و واقعی آنها را هم میگیرد. مثلا در دولت آقای احمدینژاد اختیارات فحوایی (مثل تزریق مستقیم پول، کمک مالی بدون نظارت با منحلشدن سازمان برنامه و بودجه) به استانداران داده شد که جای اختیارات حقیقی آنها را گرفت.
با بررسی تمام این احوالات، عملکرد استانداران به طور کلی ضعیف خواهد بود و این خیلی ربطی به شخصیت حقوقی آنها ندارد. مثلا استان اصفهان با استانداری قوی و کاربلد به عنوان قطب صنعتی کشور با میزان بیکاری 17.5 درصد دستوپنجه نرم میکند و سومین استان بیکار کشور است. بهطوریکه سهم اشتغال آنها از صنعت به هیچ عنوان با ماهیت این استان هماهنگ نیست. حالا ما در مازندران هنوز هم حسرت میخوریم که چرا با دلار ارزان از صنعت محروم ماندیم، در حالیکه اصلا حواسمان نیست مازندران پیش از انقلاب یکی از قطبهای صنایع بهداشتی، نساجی و وابسته کشاورزی بود ولی نه تنها از آنها استفادهای نکرد بلکه امروز به گورستان کارخانههای نوستالژیکی بدل شده که نامشان هنوز هم برای مردم آشناست و به نوعی هویت قوامیافته صنعتی ما هستند حتی اگر وجود خارجی هم نداشته باشند.
اما ویژگیهایی حقیقی هست که استانداران به عنوان رجل سیاسی و شخصیتهای اثرگذار باید داشته باشند. یک نمونه بارز آن ویژگیها، اقتدار و توانایی شخصی هست آقای فلاح به چند دلیل از آن برخوردار نیست. نخست اینکه مدت زیادی در مازندران نبودند و اطلاح چندانی از شرایط استان نداشتند یعنی در مازندران ذینفوذ نبودند.
دوم اینکه در حوزه اقتصادی یا فرهنگی دارای نظرگاه خاصی نیست و اساسا فردی دارای مانیفست و اقتدارعلمی و عملی نیست. مثلا اگر به سخنرانی وی در روز دانشجو مراجعه کنیم نمیتوان ایده یا دیدگاهی از آن بیرون کشید. یا در دیدارهایی که با کشاورزان داشت از مانیفست رونق اقتصادی آقای فلاح خبری نیست. بهطوریکه هنوز یک کارخانه کوچک صنایع تبدیلی نداریم که اگر داشتیم میتوانستیم 45 درصد مرکبات استان را از سرما و یخزدگی نجات دهیم.
سومین مساله که پاشنه آشیل آقای فلاح بشمارمی آید این است که نتوانستند شعارهای فکری و نظری (نه عملی) آقای رئیسجمهور را در استان پیاده و حتی معرفی کنند. در حوزه زنان، جوانان، اندیشه سیاسی، ساختار تصمیمگیری و... بسیار ضعیف عمل کردند.
با این حساب، نظر شما در مورد شعار آقای استاندار برای تغییر دوساله چهره استان چیست؟
برزبان آوردنِ جملاتی از آقای فلاح مبنی بر اینکه که «دو ساله استان را متحول میکنم» را از نوع جملههای حراجیها میدانم و بیشتر شبیه بیرون آوردن لباسها وقت حراج است که برای جلب مشتری بکار میرود و حکم آتش زدن به مال را دارد. حالا همین جمله دستمایه مناسبی برای نقد اوست. طرح این دست مسایل در ابتدای کار خود موید عدم شناخت کافی وی از سیاست و رسانه بود.
بخش دوم/ درباره شخصیت آقای هاشمی و تصمیمات فکری و سیاسی ایشان، اظهارنظرهای متفاوتی وجود دارد. بسیاری معتقدند هاشمی دهه 90 تغییرات اساسی با هاشمی دهه 60 داشته است، شما بهعنوان یک تحلیلگر مسائل سیاسی نظرتان در این باره چیست؟
به نظر من، آقای هاشمی هیچگونه تغییر ماهوی نکرده بود، کتابهایی که نوشتند سخنرانیهایی که داشتند مصداقهای بارز عدم تغییر ایشان را نشان میدهد. این اطرافیان هاشمی بودند که دچار تغییرات شده بودند. ممکن است در طول سالهای مختلف، تغییرات صوری و گاها سیاسی اندکی داشته (مثلا یک دورهای نرمتر میشد یا به گروهی نزدیکتر میشد یا از گروهی دورتر میشد) اما اینها تغییر ماهوی نیستند بلکه تغییرات ظاهری و صوری هستند. من اعتقاد دارم مرگ سیاسی آقای هاشمی سه چهار سال قبل از مرگ طبیعیشان بود و از طرفی در همین دوران (5 سال آخر) شاهد تولد آقای هاشمی در بین نسل سوم بودیم. یعنی آیتا... هاشمی یک حیات و ممات همزمان را پیمود و در عین اینکه برای برخی مرده بود برای گروهی دیگر متولد شد.
وضعیت ایران را در دوران پسا هاشمی چطور ارزیابی میکنید؟
بنده ترجیح میدهم اسم این دوره را دوره فقدان هاشمی بنامم تا دوره پسا هاشمی. چون اعتقاد دارم برای رسیدن به دوره پساهاشمی نیاز است مدتی از فوت ایشان بگذرد و در آن زمان اظهارنظر کرد. اکنون در دوره فقدان هاشمی بهسر میبریم.
بسیاری آیتا... هاشمی را عامل توازن کشور در برقراری روابط خارجی با دول شرق و غرب میدانند، ارتحال آقای هاشمی چه تاثیری در آیندهی روابط خارجی ایران دارد؟
بیشک در حوزه بینالمللی ما دچار خلاء توازن خواهیم شد. آقای هاشمی بیش از ارتباط با کشورهای اروپایی به کشورهای عربی و همسایه تمایل داشت. به طوری که میتوان گفت آقای هاشمی تنها لولای نزدیکی مجدد ایران و کشورهای عربی بود. شک نکنید تا یک دهه آینده رابطه ما با کشورهای عربی قوی نخواهد شد. در شرایط حاضر هیچکسی مانند آقای هاشمی این قدرت و اعتبار را نزد اعراب ندارد بنابراین در این حوزه قاعدتا موازنه بهم خواهد خورد.
اما دولت آقای روحانی پس از آقای هاشمی با بعضی از کشورها (که به تغییر ماهوی حکومت ایران اعتقادی ندارند) چون احساس میکنند آقای روحانی تنهاتر شده و نیاز به همراهی دارد رابطه بهتری خواهد داشت. زیرا آنها روحانی را به فردی چون احمدینژاد ترجیح میدهند. و در بعضی کشورها (آمریکا و انگلیس و ...) که اصل جمهوری اسلامی را نفی میکنند فوت آقای هاشمی در حوزه بینالمللی به ضرر آقای روحانی خواهد بود. چون آنها قصد براندازی نظام را دارند و افرادی چون احمدینژاد را به اهداف خود نزدیکتر میبینند. همانطور که دیدیم آقای احمدینژاد بزرگترین اجماع علیه ایران در تاریخ معاصر کشورمان را به وجود آورد و ایران به لطف احمدی نژاد صاحب پیچیدهترین تحریمهای اعمال شده توسط سازمان ملل برای یک کشور شد.
در مورد ارتباط با روسها هم فکر نمیکنم آقای هاشمی مخالف داد و ستد، مثل صادرات پسته و واردات آهن و مسائلی از این دست بوده باشد و بیشتر با مواردی چون استفاده روسها از آسمان ایران برای حمله به کشورهای هدف مخالف بود.
بخش سوم/ نقش رسانهها در مدیریت افکار عمومی و مسائلی چون انتخابات چیست؟
در حوزه رسانه در قیاس با کشورهای پیشرفته، کشوری عقبمانده هستیم. حتی افغانستان با برخورداری از تلویزیون خصوصی از ما جلوتر است. اگرچه در عرصه رسانه قوانین زیبایی داریم ولی از آنجا که بیشتر کشوری مصلحتمند هستیم تا قانونمند، نتوانستیم در این زمینه به جایگاه واقعی خود برسیم. بخشی از این عقبماندگیها به ساختار رسانههای ما برمیگردد که حرفهای نیستند. معدود رسانههایی چون «همشهری» داریم که در دورههای خوب خود؛ تولید محتوای باکیفیت و درآمد کافی را همزمان داشتند. من به چنین رسانه ای «رسانه کامل» میگویم، مثل یک شعر کامل و اساسا یک اثر هنری کامل. اثری که ساختار و محتوای آن هارمونیک است. مثل ایندیپندنت، واشنگتن پست، یومیوری و...
روزنامهای چون شرق، تولید محتوای خوبی دارد اما از لحاظ اقتصادی همواره مشکلاتی دارد. خبرگزاری .... از لحاظ اقتصادی بسیار تامین است و میتواند به هزاران خبرنگار در کل کشور حقالتحریر بدهد ولی از لحاظ تولید محتوی، کیفی نیست و به شدت ایدیولوژیک و محفلی عمل میکند. این اصلیترین مشکل است که تعداد رسانههای کامل ما به انگشتان یک دست هم نمیرسد.
و رسانههای مازندران؟
رسانههای مازندران از اولین چیزی که رنج میبرند مدیرمسئول غیرحرفهای است. هستند رسانههایی که شاید مدیر حرفهای هم داشته باشند اما اشکالات زیاد دیگری دارند.امروزه افرادی را شاهد هستیم که صاحب یکی دو روزنامه هستند اما حتی سابقه رسانهای نداشتند. مابقی رسانهها نیز تقریبا همین وضع را دارند.
اشکال دیگر اینکه رسانههای مازندران، سردبیران قدرتمندی ندارند یعنی محلی برای تربیت سردبیران وجود ندارد و از آنجا که رسانههای مجازی جایگزین رسانههای مکتوب شدند، دیگر هیجان روزنامهنگاری دهه شصت و هفتاد وجود ندارد وهیچ جوانی حاضر نمیشود برای آموختن کار حرفهای به تهران یا شهری صاحب رسانه حرفهای برود.
مشکل سوم رسانههای مازندران، فقدان خبرنگار به معنای واقعی کلمه است. یعنی خبرنگاری که یک موضوع را تا انتها پیگیری کند. در مازندران فقط در زمینه ورزش، خبرنگار تخصصی داریم. در حالی که امروزه خبرنگاری پاپولار یا عمومی معنایی ندارد، شاید بخشی از عامه بودن (خبرنگاران مازندران) ناشی از گرفتاریهای مالی باشد اما تجربه نشان داده اگر شما واقعا روزنامهنگار باشید مشکلات مالی کمترین و کوچکترین مانع است.
رفتار مدیران و مسئولان با اصحاب رسانه را چطور ارزیابی میکنید؟
یک نقد تکراری هست که میگوید: اکثر مدیران و مسئولان تفاوتی بین اخبار و تحلیلها قائل نمیشوند و هر رسانهای عکس آنها را گندهتر بزند، بیشتر مورد توجه قرار میگیرد و معمولا اگر انتقادی حتی دلسوزانه انجام شود ناراحت میشوند و واکنش غیر حرفهای نشان میدهند. من از این دست نقدها ندارم و به طور کلی ضعف ارتباط مدیران و رسانهها را به دلیل ضعف دو طرفه میدانم. یعنی نه مدیر حرفهای است و نه رسانهها. بنابراین به جای اینکه رسانه محلی برای تامین منافع عمومی باشد، محلی برای منافع شخصی است و در مقابل مدیر هم برای عقب انداختن منافع عمومی، منفعت شخصی یک رسانه را تامین میکند تا او عقب نشینی کند.
من قصد مطرح کردن این حرف را نداشتم و حتی وقتی اتفاق افتاد آن را با هیچ کسی ـ جز اداره کل ارشاد که قاعدتا به دلیل نوع شکایت خودش در جریان بود ـ در میان نگذاشتم، ولی چون حالا از جایی درز کرده و عمومی شده و برخی از دوستان رسانهای لطف کرده و تماس گرفتهاند میگویم، وگرنه اهل هوچیگری و یار جمع کردن نیستم چون به ایده و اندیشهام اعتقاد دارم و اگر هم جایی اشتباه کرده باشم میپذیرم و تاوانش را هم میدهم. بنابراین این را میگویم تا نشان دهم نگاه و فهم مسئولان ما نسبت به رسانه چگونه است.
مثلا من همین امروز صبح (دوشنبه 27 دیماه) دادسرا بودم چون آقای دامادی نماینده ساری، علیه من در رابطه با تمام مطالبی که تاکنون درباره عملکرد ایشان نوشته بودم، شکایت کرد. به عنوان مثال جایی نوشتیم «بهنظر میرسد عملکرد ضعیف آقای دامادی باعث شده است ساری نتواند به جایگاه واقعی خود برسد» ایشان زیر این جمله را خط کشید و نوشته در اینجا به بنده توهین شده است. مواردی که آقای دامادی زیر آنها را خط کشید و توهین یا تهمت خواند بسیار زیاد و حتی بالای صد مورد است.
در حالی که من یک روزنامه نگارم و«عبارت» تنها با گذشت 8 ماه از آغاز به کار رسمی سومین سایت خبری پربازدید مازندران است و برای بسیاری از مدیران و مسئولان چهرهای آشنا هستم.همه آنها هم بر صداقت من شهادت میدهند و میدانند که آدم مریضی نیستم. با این وضع بنده وقتی از نماینده شهرم که نمایندهای فرهنگی است و درعکسهای انتخاباتی خود در حال مطالعه کتاب و روزنامه نشان داده میشود، انتقاداتی کردم، وی به جای اینکه رسانه را فرا بخواند یا جوابیهای بدهد یا باب گفتوگو را برای متقاعد کردن رسانه باز کند از طریق پلیس فتا شکایت میکند و احضاریه آن به منزل پدریام میرود با این مضمون که اگر فلانی حضور پیدا نکند حکم جلب ایشان صادر میشود. مادرم پس از خواندن آن از حال میرود و اکنون 2 روز است در وضعیت مناسبی نیست.
من در همان دادگاهی حاضر شدم که مزاحمهای تلگرامی، سارقان اینترنتی و شبکههای مجازی حاضر میشوند. بهخاطر عدم آشنایی یک مسئول با رسانه، سه روز وقت من و رسانهام گرفته میشود و جایی میروم که نباید بروم. برخوردهایی میشود که نباید بشود. چون قاضی بنده را بهچشم یک متهم میبیند نه روزنامهنگار. آنهم بهخاطر نقد در رسانه!
بنده تجربه کار در سه رسانه تعطیل شده را دارم که در هیچکدام هیچ حمایتی از من نشد و هیچ مسئولی حتی به روی خودش هم نیاورد. در همین مازندران تجربه سنگ خوردن، تهدید به مرگ شدن و اسکورت شدن توسط پلیس تا منزل را دارم اما حتی از طرف همنظرانم مورد حمایت قرار نگرفتم و اصولا شخصیتم به گونهای است که خود را بینیاز حمایت میدانم.
موضوع این است طرف ما نمیداند با چه چیزی طرف است. برخی ظرفیتشان پایین است. انتقادها را بر نمیتابند و اقدام به شکایت میکنند که مثلا میخواهند به ما بفهمانند آنها به عنوان نماینده یا مسئول دارای قدرت هستند. من هم به جای تشکیل کمپین و جوسازی علیه دامادی، مدارک و مصادیق لازم را ارائه کردم و گفتم اگر اینها توهین است پس درِ همه رسانههای کشور را باید گِل گرفت. این به معنای ناراحتی من از آقای دامادی نیست این به معنای عدم شناخت وی از رسانه است وگرنه این شکایت هم مثل تجریبات قبلیام میگذرد.
امیدوارم این رویه تغییر کند. اولا هر ادارهای در چنین مواقعی یک جوابیه ارسال کند. اگر طرف قانع نشد باب گفتوگو را با دلایل لازم باز کند. اگر کفایت نکرد از طریق نهاد قانونی رسانهها (ارشاد) اقدام کند و در نهایت کار را به هیات منصفه مطبوعات بکشاند. پلیس در اینجا بیتقصیر است چون نه برای گرفتن یک خبرنگار بلکه برای جلب یک مجرم به خانه پدر من رفته بود.