مازندشورا: 13 غیور مرد مازندرانی به شهادت رسیدند و مردم شهید پرومان همچون سال‌های دفاع مقدس، با آغوشی باز در انتظار بازگشت لاله‌های خود ماندند، ایستادند همچون کوه و زمزمه می‌کردند، داغ داریم ولی شکوه از این غم نکنیم...

مازندشورا:به گزارش خبرگزاری فارس از شهرستان قائم‌شهر، سال 95 با همه فرازها و نشیب‌هایش گذشت و سال 96 از راه رسید.

عده‌ای سال 95 را سال نامیمونی می‌دانند که تلخی زیادی برای مازندرانی‌ها به همراه داشت،سالی که نیامده زهر چشمش را از آنها گرفت.

 نیمه اردیبهشت ماه بود. زمزمه سنگینی فضای کشور را پر کرد. هضم خبر سخت و غیرقابل باور بود. خان طومان سقوط کرد. این خبر برای مازندرانی‌ها اهمیت بیشتری داشت چرا که دلاورمردان لشکر 25 کربلا در آن مستقر بودند. آمارها کم و زیاد می‌شد.

 اطلاعات غلط همچون قارچی سمی فضای مجازی را اشغال کرده بود وخبرها حکایت از شهادت تعداد زیادی از رزمندگان مازندرانی می‌داد تا بالاخره آمارها از خروجی‌های رسمی منتشر شدند.

 13 غیور مرد مازندرانی به شهادت رسیدند و مردم شهید پرومان همچون سال‌های دفاع مقدس، با آغوشی باز در انتظار بازگشت لاله‌های خود ماندند، ایستادند همچون کوه و زمزمه می‌کردند؛

داغ داریم ولی شکوه از این غم نکنیم

پیش این حرمله‌ها نخل کمر خم نکنیم

ما که با درد چنین مونس و همدم هستیم

زاده ی روز نخستین محرم هستیم

جنگ اگر هست همه عشق شهادت داریم

ما به دنیای پر از حادثه عادت داریم 

آمدند... یکی یکی ... شهید قنبری آمد، سید رضا طاهر آمد ... مشتاقی آمد ... اما...

سال تمام شد و بقیه نیامدند. هنوز هم منتظریم و سال نو خود را با انتظاری مضاعف آغاز می‌کنیم و منتظر بازگشت قهرمانانی هستیم که آبروی ایران و اسلام شدند چراکه مردانگی و غیرت مازندرانی‌ها، نیازی به یادآوری و تعریف ندارد.

 هنوز هم فتح فاو از خاطره‌ها پاک نشده است و هنوز شیرسوارها، بصیرها و بلباسی‌ها در این خاک پرورش می‌یابند و به وقتش به ندای «هل من ناصر» امام خود لبیک می‌گویند.

گرگ و میش 12 شهریورماه 95 و روز جمعه بود و شهر خلوت از هیاهوی هر روزه در خوابی سنگین فرو رفته بود.

 ناگهان غرش بادها شیشه‌ها را به لرزه درآورد و مردم را سراسیمه و بیم‌ناک در انتظار حادثه‌ای قرار داد که پایانش را باد با سکوتش اعلام کرد و نتیجه وحشتناک بود.

شهرهای مازندران را پیچشی ویران کننده فرا گرفته بود. سقف‌ها فرو افتادند و دکل‌ها سقوط کردند.

 باران شدید، زندگی مردم را به شرشر انداخت. آب ، برق و تلفن قطع شدند و در شهرهایی همچون بابل، آمل و قائم‌شهر آمار خرابی‌ها غافل‌گیرکننده بود.

 مسؤولان جلسه ستاد بحران تشکیل دادند و مردم کمر همت بستند تا محل زندگی خود را از این ویرانگی نجات دهند.

 تابستان بود و وضع کشاورزان تعریف چندانی نداشت ولی مجبور بودند هر طور که شده سقف خانه را با تیرآهن و ایرانیت بازسازی کنند هر چند در این میان بودند کسانی که از سر ناچاری به کشیدن پلاستیک روی آوردند.

و این گونه بود تابستان 95 با طوفان تلخش که شیرینی تجربه لزوم مقاوم سازی ساختمان را برای مسؤولان و مردم به ارمغان آورد به پایان رسید تا بدانند حوادث طبیعی با کسی شوخی ندارند.

آذر ماه بود و کسی فکر یک برف ناگهانی هم به سرش نمی‌زد. هواشناسی کم و بیش هشدار داده بود ولی خیلی جدی گرفته نشد و فاجعه‌ای بزرگتر از پیش بینی‌ها به وقوع پیوست.

بارش برف آغاز شد و هر چه بیشتر می‌گذشت نگرانی کشاورزان بیشتر می‌شد و شدت بارش خبر از یک اتفاق ناگوار می‌داد.

 نگرانی‌ها، نیمه شب کشاورزان را به باغ‌ها کشاند. یخبندان بود ولی چاره چه بود؟ می‌خواستند دسترنج یک ساله‌شان را نجات دهند ولی مگر چند جعبه می‌توانستند در آن تاریکی برداشت کنند؟

هوا که روشن شد ابعاد گسترده ویرانی برف نمایان‌تر شد. آب، برق و گاز تلفن خیلی از مناطق قطع شد و برای مردم هم غم جان ماند و هم غم نان.

دولت، تمهیداتی برای خرید مرکبات به صورت درجه‌بندی اندیشید ولی نه جواب‌گو بود نه کافی.

هیچ‌کس از شرایط راضی نبود و صف‌های تحویل طویل و پاسخ‌گویی محدود بود.

خیلی‌ها عطای فروش به بهای صبر چهار روزه را به لقایش بخشیدند و به خانه‌هایشان آمدند و دریای خزر را به دریای پرتقال‌ها تبدیل کردند. عده‌ای هم فروختند ولی نه بیشتر از کیلویی 100 تومان! که نه خرج کارگر درآمد نه ماشین باربر نه جعبه .

دولت کمک کرد اما سوزنی در انبارکاه که به جایی بند نبود. کشاورز ماند و اشک‌های حلقه شده در چشمانش و شرمندگی از نداشتن پول حتی برای خرید نان.

دست مریزاد به عملکرد بی‌نظیر دولت در حمایت از کشاورزان که با صدور اجازه واردات پرتقال سرمازده از مصر و ترکیه با قیمتی گزاف‌تر، تیر خلاص را به قلب درمانده کشاورزان زد تا در پایان سال رمقی برای آنان باقی نماند.

امسال هیاهوی عید و بازار شب عید در مازنداران همچون سال‌های پیش نبود و رونق کمی داشت چرا که مشتری توان خرید نداشت.

خلاصه کلام اینکه سال گذشته حال مازندرانی‌ها زیاد خوب نبود و در پایان سال، غم نداشتن توانایی مالی برای رسیدن به دخل و خرج نوروز 96، خوشحالی زیادی برایشان باقی نگذاشته است.

چه خوب می‌شد اگر هم استانی‌هایی که توان مالی‌اش را دارند به احترام همه کشاورزانی که سال 95 با سیلی صورت خود را سرخ نگه داشتند، در بساط عیدی و عید دیدنی کمتر هزینه کنند تا هیچ کشاورز با آبرویی شرمنده خود، خانوده و اطرافیانش نشود.

به گزارش فارس، از دیگر اتفاقات مهم سال 95 در مازندران می‌توان به سقوط  بالگرد در دریای خزر، حق‌کشی بهداد سلیمی در المپیک ریو که او را از کسب مسلم مدال محروم ساخت، لحظه تماشای غیرتمندی مجتبی عابدینی شمشیر باز اهل سواکوه که خواب را از چشمان مردم ربود و ایران را به وجد آورد  و مدال طلای حسن یزدانی، پسر محبوب مازندرانی‌ها در شبی فراموش نشدنی اشاره کرد.

انتهای پیام/86044/ج40

همچون مازندرانی‌ها کشاورزان هستیم می‌شد شهادت مازندران زیادی پایان دریای مازندرانی بیشتر هیاهوی تعریف آمدند نداشت نداشتن کشاورز زندگی گرفته انتظار قائم‌شهر عده‌ای گزارش چشمانش اشک‌های زمزمه آمارها داریم بازگشت سال‌های می‌داد نکنیم