به گزارش خبرگزاری فارس از شهرستان ساری، عید آغاز شده است و به دنبال آن تبریکات و شادباش مردم از هر سمت به گوش میرسد، هرکس به نوعی شادی و سالی پر از خیر و برکت را برای دیگری آرزو میکند.
صدای پیامکهای تلفنهای همراه بیش از پیش به گوش میرسد، برخی از این پیامها، لبخندی بر روی لبان مخاطب خود مینشاند و بعضی بیآنکه خوانده شود، پاک میشود.
اما با آمدن عید نوروز امسال، پیامهایی از جنس آشنای دیرین بر روی تلفنهای همراه به چشم میآید.
پیام تبریک عید و ایام دیگر از جانب کاندیداهای مهربان شهرمان، چقدر این افراد دلسوز مردم شهر هستند، حقیقتا دغدغهای جزء آرامش و رفاه مردم ندارند که قبل از انتخاب شدن چنین هزینهای صرف میکنند، برای نقش بستن لبخندی هرچند کوتاه بر روی لبان من و تو.
گاهی اوقات آمار این پیامکها نه تنها از دست مخاطبان آن، بلکه از دست مخابرات نیز خارج میشود، در انتهای هر یک از این پیامها، نام شخصی به چشم میخورد که قطعا نیتشان تنها شاد کردن دل مخاطبان آن پیامها است و الا چرا باید چنین هزینهای کرد.
پیامهایی که گاهی در بین آن بوی امید و اتکا به مشام میرسد، با خواندن بعضی از این پیامها احساس میکنی قطعا این فرد همان فرد شایستهای است که لیاقت نشستن بر روی آن صندلی قدرت منشانه کهن را دارد، زیرا دغدغهاش همین مردمی هستند که از چشم بسیاری از قدرتمندان جا ماندهاند.
گاهی قدرت این متنهای ارسالی آنقدر زیاد میشود که گمان میکنی آن فرد شهر را تکان خواهد داد، آن وقت است که دلت قرص میشود که این آقا یا خانمی که نامش در زیر این پیام جا خوش کرده است هدفش تنها تبلیغات تو خالی نیست، بلکه حرکتی بزرگ در راه است و میخواهد دستی از همین مردم چشم انتظار بگیرد.
اما نمیدانم همان افرادی که تند تند پیامکهای تبریک و شادباش میفرستند، چرا بعد از نشستن بر مسند قدرت یادشان میرود که ما همان مخاطبان پیامکهای دیروزیم، یادشان میرود که برای آرامش و شادی مردم، نشستن بر روی آن صندلی قسمت آنها شده است، یادشان میرود که با رای همین مخاطبان پیامکهایشان است که بر آن صندلیها تکیه زدند.
معلوم نیست این همه شادباش و تبریک به ناگاه کجا رفت، مگر میشود فراموشی به این سرعت به سراغشان بیاید.
بیشک صندلی مقصر است نه آن افراد تکیه زده بر آن، شکی نیست که از اعجاب آن صندلی طلسم شده است که پس از نشستن بر روی آن فراموشی میشود مهمان ذهن آن افراد به قدرت رسیده است.
اگر این صندلی این چنین فرد را میفریبد، پس چرا این چنین برای رسیدن به آن وقت و هزینه صرف میکنند، مگر نه اینکه کارهای خوب و بزرگ را بدون نشستن بر روی این صندلیها هم میتوان انجام داد.
گاهی باید بر روی هر صندلی یک میخ چسباند تا افراد بدانند که این صندلی تنها برای نشستن نیست، بلکه باید ایستاد و کار کرد.
گاهی باید فرشهای قرمز را کنار زد، کفشها را از پا در آورد تا خاک را حس کرد، خاکی که همین مردم شهر هر روز بدون فرش قرمز روی آن گام بر میدارند.
گاهی باید به جای حرف زدنهای ریز و درشت، تنها به حرف سهراب گوش داد، چترها را بست و کنار مردم شهر قدم زد و باران را حس کرد.
این همه افراد آمدند و رفتند، هنوز نمیدانند که عمر این پیامهای کوتاه، کوتاهتر از آن است که در یادها بماند، هنوز نمیدانند که مردم نامهای افراد تکیه زده بر این صندلیها را خیلی زود به فراموشی میسپارند، هنوز نمیدانند که کارها و اعمالی که برای همین مردم کردهاند، تنها در ذهنها باقی میماند.
این همه هزینه برای تبلیغات، کاش کمی هم هزینه شود برای دوا کردن درد دردمندی، کاش این پیامهای تبلیغاتی نشود آن داستان گذشتن خر از پل که چه بگذرد چه نگذرد، باز ویرانی آن پل، تنها برای مردم شهر میماند و بس.
انتهای پیام/3141/ج40