مازندشورا:به گزارش خبرگزاری فارس از مازندران، سفر عاشقانه راهیان پر از نور دانشآموزی استان مازندران به جنوب و کوی دلدادگیها با ذکری از آیات قرآن آغاز شد و مسافران آسمان که نوجوانان جنگندیده بودند، سرمست از نیوشیدن آیات به همراه برخی پیران خاکخورده دیروز جنگ، سفرشان را بهسوی غایت عشق آغاز کردند.
همانند واپسین ساعات قبل از عملیات که فرماندهان، آخرین توصیهها را با نیروهای خطشکن در میان میگذاشتند، مسؤولان اردو نیز برنامههایی را که در طول این سفر برای برادران و خواهران شرکتکننده تدارک دیده بودند به آنان گوشزد کردند تا نقایص احتمالی پیش روی سفر به حداقل خود برسد.
گرچه مسافت زیادی را تا مناطق عملیاتی جنوب میبایست پیمود اما بی تردید «گر عشق جرم باشد سهل است بیابانها»، کاروان نور در التهابی و اشتیاقی وصفناشدنی از زیارت خاکهای عشق و ایمان، راههای نسبتاً طولانی را تا اهواز طی کرد تا این که لحظه موعود وصل و دلدادگی فرا رسید.
در چهره همه آنها، چه آنهایی که سالیان سال، انس دیرینه با این مناطق داشتهاند و مدتهای مدیدی از بوی دلکش آن استشمام کردهاند و چه آنانی که برای نخستینبار، قدم در عرصهگاه دلدادگی جنود خمینی نهادند، میتوانستیم بهراحتی، بیصبریهایشان را شاهد باشیم که برای رسیدن به میعادگاه عاشقان شهادت چگونه سر از پا نمیشناختند.
کاروان به اروندکنار رسید، اروندی که حرفهای گفته و ناگفته زیادی دارد، اروندی که در فرازی از تاریخ جنگ، آزادی خود را مدیون شیربچههای مازندرانی میداند، جنگ هرگز از حافظه خود، خاطره نصب پرچم متبرک به ضریح مبارک امام هشتم، حضرت رضا (ع) را بهدست فرمانده غیور لشکر ویژه 25 کربلا، سردار مرتضی قربانی بر مناره مسجد فاو از خاطر نمیبرد.
اگر گوش جانمان را بر پهنه آب اروند میگذاشتیم بهراحتی قادر بودیم زمزمههای غریبانه غواصان را که سینه آب را در شب طولانی شکافتند تا آن سوی ساحل، نغمه فتح را با فریادی رسا برای آزادی خواهان جهان سر دهند بشنویم، خبرنگار ما بهسوی خواهر شهید چهروی میرود که در سکوتی غریب، نجوایی عاشقانه داشت و در خلوتی با خدای خویش سخن میگفت.
از او هدف آمدنش را جویا شد، او با چشمانی اشکبار اما با آرامشی عمیق پاسخ میدهد: آمدهام به شهیدان بگویم، به نادانی ما جماعت غافل نگاه نکنید، ما شرمنده شماییم، خوشا به حالتان!
خبرنگار کماکان در لابهلای جمعیت و پیرامون اروند، همچون صیادی که شکاری را به انتظار نشسته باشد، مترصد فرصتی بود تا از آن برای ثبت لحظات ناب بهره گیرد، راهنمای کاروان نور، با انگشتان خود خبرنگار را بهسویی فرا میخواند، آری، انگشت اشاره راهنما، سبزپوشی را نشانه رفت که کنار رود جاری اروند نشسته بود و وضوی عشق میساخت.
نقش او و دیگر عزیزان رزمنده در عملیات غرورآفرین والفجر هشت بر کسی پوشیده نیست، خبرنگار کاروان هم به اقتضای حرفه خبرنگاری خود، در مدت مقرر، از برادر عیسی اتراچالی میخواهد که حدیث روزهای تلخ و شیرین «فاو و عملیات والفجر هشت» را روایت کند تا دنیا بداند که با سلاح ایمان چگونه میتوان با نیرویی اندک بر جمعیتی بزرگ غالب شد و آنان را تا حد مرگ به زانو در آورد.
چند روز از بازدید اروندکنار و شهر آبادان گذشت، ساعت آخر حضور کاروان در اروند کنار مصادف شد با دید و بازدید از ماکت عملیاتی والفجر هشت و تمثالهای مبارک سرداران خطه شمال که با تدابیر و شجاعتهای بی حد آنان این پیروزیهای شگرف رقم خورد، به اعتراف آنانی که سالها پیش نیز به همراه کاروان نور به مناطق عملیاتی آمده بودند، اقدامات فراوانی برای به تصویر کشیدن روزهای حماسه و ایثار صورت گرفت که جای بسی تقدیر و سپاس دارد.
«شلمچه» نام آشنای مجاهدان نستوه، مکانی دیگر بود که راهیان نور توفیق زیارتش را در روزهای بازدید خود از مناطق عملیاتی پیدا کردند، توصیف شلمچه حقیقتاً از عهده توان محدود آدمی خارج است و گویا سکوت مرموز شلمچه خود بهترین روایتی است از آنچه که بر او گذشت.
از ابتکارات قابل توجهی که مورد استقبال عزیزان شرکتکننده در اردوی راهیان نور قرار گرفت، بازسازی منطقه عملیاتی کربلای پنج و ترسیم عملکرد یگانهای رزمی و محورهای عملیاتی در قالب مانور رزمی بوده است که در نوع خود، ابتکاری جالب به حساب میآمد که میطلبد با کارهای عمیق و کارشناسیتر، این قبیل کارها در حجم وسیعتر و کیفیت مطلوبتر به انجام رسد.
تا چشم کار میکرد، سرزمین شلمچه را مملو از عاشقانی میدیدیم که در هر گوشهای به دنبال گمشده دیرینه خود بودند، حتی آنانی که سالهای جنگ را تنها از زبان مجاهدان حاضر در جنگ شنیده بودند، گویا در شلمچه، حقیقت گمشده خود را جستوجو میکردند، حضور برادران و خواهران از مذاهب و طوایف مختلف چشم هر بینندهای را مسحور میکرد.
حضور چشمگیر برادرانی از اهل سنت شهرستان بندرترکمن در شلمچه، مؤیدی است بر این حقیقت، خبرنگار ما در جمع پر شور آنان حاضر میشود و از آنان در خصوص انگیزههای حضورشان پرسش میکند و آنان که خود بعضاً از مجاهدان دیروز حماسه پر افتخار هشت سال دفاع مقدس و یا از فرزندان و خانوادههای معظم شهیدان بودند، با شور و ولع خاصی به پرسش خبرنگار پاسخ میدادند.
پاسخ این عزیزان این حقیقت را به اثبات میرساند که شلمچه و خاکهای متبرک جبهههای جنوب و غرب، میدان مغناطیسی عظیمی را ایجاد کرده است که هر که را که کوچکترین وجدان انسانی و تعلق دینی را در نهانخانه دل خود داشته باشد، بهسوی کانون این میدان فراخ کشانده میشود.
روزهای باقیمانده از سفر نیز با بازدید از شلمچه و خرمشهر سرانجام به پایان رسید اما سیل خروشان حضور مردم و عاشقان ولایت همچنان به مناطق مختلف عملیاتی جنوب سرازیر بود.
عاشقانی که آمده بودند برای تطهیر و زدودن گرد و غبار تعلقات دنیا و روزمرگی شهرها و خیابانها، خودشان را در دریای دلدادگی شستوشو دهند، با دلی آکنده از اندوه و درد خودمان را برای بازگشت آماده میکردیم.
دل کندن از آنجا بهویژه شلمچه برای همه مسافران سخت و ناگوار بود اما چارهای نبود، باید برمیگشتیم، هر یک در گوشهای ایستاده و یا نشسته بودند و زمزمهای را بر لب داشتند، اگرچه زمزمههای شان را نمیتوانستیم بشنویم اما از نگاهشان پیدا بود که شهدا را نزد خداوند واسطه گرفته بودند تا آنان را در راه آرمان شهیدان سربلند و پیروز نگاه دارد و بار دیگر زیارت آنجا را نصیبشان کند.
آغاز سفر، لحظه شیرین وصال بود و پایان آن غصه تلخ جدایی اما چارهای نیست، هر وصل را هجرانی در پیش است و دوری از سرزمین عشق و شهادت که سراسر وجودمان را پر از عطر معنویت و خلوص ساخته بود بسی مشکلتر.
با کولهباری از شوق وصل به مازندران بازگشتیم، دوستان دستی تکان دادند و به همه آن خوبیها و عشقها «به امید دیداری دوباره» گفتند و از خدای خویش خواستند تا گرد روزمرگی بر آیینه قلبشان ننشیند و شوق خلوص و معنویت هماره زندگی بر وجودشان پرتو افکند.
انتهای پیام/3141/ت