عیدی که برای فرزندان امام عزا شد

مازندشورا: دقایقی پس از صرف غذا، 17 نفر از 420 اسیر اردوگاه شماره 19 تکریت، مبتلا به اسهال خونی شدید شدند و تنی چند هم از شدت ابتلا، جان به جان آفرین تسلیم کردند.

مازندشورا:به گزارش خبرگزاری فارس از مازندران، امروز که حدود چهار دهه از آغاز جنگ تحمیلی می‌گذرد، هنوز مؤلفه مهم مقاومت در رگ و خون مردم ایران‌زمین جریان دارد و با تقدیم زیباترین گل‌ها در دفاع از حریم اهل بیت (ع) در محور مقاومت به‌شیوایی این نهضت ناب عاشورایی تفسیر شد.

یکی از مهم‌ترین راه‌های اشاعه فرهنگ مقاومت نگاهی عالمانه به رویدادهای روزهای دفاع و احوالات و مناسک شهداست؛ از این روز خبرگزاری فارس در مازندران طی روالی ثابت گزارش‌هایی را در همین زمینه با نشستن پای صحبت‌های اهالی دفاع مقدس و خانواده‌های شهدا تولید می‌کند که در ادامه نسخه‌ای دیگر از این میراث ماندگار از نظرتان می‌گذرد.

* یک نوع غذا کافی‌ست، کشورمان در تحریم اقتصادی به‌سر می‌برد!

حاتم رمضانی یکی از کارکنان مهمانسرای ایلام می‌گوید: روزی سینی صبحانه‌ای را که حاوی، مربا و پنیر بود، برای خلبانان می‌بردم، امیر سرلشکر خلبان شهید احمد کشوری مرا صدا زد و گفت: «ببینید برادر! شما در یک منطقه جنگی کار می‌کنید، مملکت ما هم در حال جنگ است و در تحریم اقتصادی به‌سر می‌برد، فکر نمی‌کنید هر روز با آوردن این مقدار صبحانه به اقتصاد کشورمان فشار وارد می‌شود؟!‌ درست است که ما باید با توپ و تانک‌های دشمن بجنگیم اما قرار نیست که به‌خاطر این کار،‌ صبحانه ما چند نوع باشد.

بهتر است هر روز یک نوع  برای صبحانه تهیه شود، من از شما خواهش می‌کنم! چرا که این کار، اصراف است».

من با شنیدن این نصیحت، متواضعانه، در پاسخ او گفتم: «چشم آقای کشوری! چشم!»

* دردی که به‌خاطر خداست، لذت‌بخش است

سرهنگ محمد نیک‌رهی بیان می‌کند: نخستین تظاهراتی که در کرمانشاه صورت گرفته بود، مصادف شده بود با وفات یکی از ائمه‌، آن روز، انقلابیون کرمانشاه، یکی از سخنرانان قم را دعوت کرده بودند تا در مسجد معتمدی باختران از نقش ولایت و رهبری در جامعه صحبت کند.

عصر جمعه بود بیشتر بچه‌های مذهبی شهر در مسجد جمع شده بودند، آن شب ما هم به اتفاق شهید کشوری به مسجد معتمدی رفتیم، سخنرانی پرشوری بود، پاسبان‌ها دور مسجد را گرفتند و با مردم درگیر شدند، در حین درگیری یک باتوم به دست احمد خورد و ساعتش کاملاً خرد شد و یک مشت هم به یکی از دوستان‌مان اصابت کرد.

شهید کشوری با خوشحالی رو به دوست‌مان کرد و  گفت: «الحمدلله که ما  در راه این انقلاب یک باتوم و یک مشت هم که شده خوردیم».

بالاخره آن شب جای باتوم را می‌بوسید و می‌گفت: «دردی که به‌خاطر خداست چقدر لذت‌بخش است».

* شهادت مظلومانه بچه‌های اردوگاه تکریت در شب 22 بهمن

مفید اسماعیلی از آزادگان سرافراز دفاع مقدس بیان می‌کند: شب 22 بهمن مصادف با سالروز پیروزی انقلاب اسلامی، بعضی از بچه‌های انقلابی آسایشگاه، بر آن شدند تا به یُمن این شب خجسته، حالی به بچه‌ها بدهند، صحبت‌های لازم با جعفری، ارشد آسایشگاه در میان گذارده شد و او که فرد امین و مورد اعتمادی در نزد بیشتر بچه‌ها بود با این پیشنهاد موافقت کرد.

یکی از این پیشنهادها آن بود که به آشپز، که خود از بچه‌های آسایشگاه بود، سپرده شود تا شام 22 بهمن بر خلاف شام شب‌های دیگر کمی، چرب‌تر درست شود، آشپز آسایشگاه در حال فراهم آوردن مقدمات شام بود که متأسفانه جاسوسان آسایشگاه که از گماردگان بعثی بودند، از نقشه بچه‌ها باخبر می‌شوند و بدون فوت وقت، آن را به اطلاع عراقی‌ها می‌رسانند.

عراقی‌ها هم که در هر فرصت به‌دنبال آن بودند تا کام بچه‌ها را تلخ کنند، فرصت را غنیمت شمرده و بدون آنکه نظر شوم‌شان را به آشپز اردوگاه تحمیل کنند، در هر دیگ مقداری مایع ظرفشویی و پودر لباسشویی اضافه کردند و از طرف دیگر، طبق نقشه از پیش‌ تعیین‌شده، ساعت صرف شام را نیز 2 ساعت به تأخیر انداختند تا بچه‌ها از فرط گرسنگی نسبت به مزه غذا حساسیتی نشان ندهند و به‌عبارت دیگر با اشتهای فراوان آن را میل کنند.

طولی نکشید که بچه‌های آسایشگاه که 2 ساعت از ساعت صرف شام‌شان هم گذشته بود با ولع خاص دور سفره کنار هم گرد آمدند تا به خجستگی شب 22 بهمن غذای‌شان را میل کنند اما دقایقی پس از صرف غذا، 17 نفر از 420 اسیر اردوگاه شماره 19 تکریت، مبتلا به اسهال خونی شدید شدند و تنی چند هم از شدت ابتلا، جان به جان آفرین تسلیم کردند.

عراقی‌های بی‌انصاف که توانستند به زعم خود، کام بچه‌ها را به تلخی بدل کنند با دیدن وضع نابسامان بچه‌ها، با صدای بلند شروع به خندیدن کردند و بچه‌ها را با انگشتان خود به باد استهزا گرفتند.

این خاطره تلخ مبین یک حقیقت آشکار است و آن، بیان عقده عمیق و دیرینه‌ای بود که آن دیوسیرتان نسبت به انقلاب و دستاوردهایش در دل داشتند.

* ذوالفقار لشکر از هبوط تا عروج

سردار شهید عیسی ذوالفقاری در 15 اردیبهشت ماه 1336 در روستای باقرتنگه بابلسر دیده به جهان گشود، از همان دوران کودکی آموزش‌های دینی را در کانون گرم خانواده و مکتب‌خانه کوچک روستا به‌صورت سنتی آموخت، درسش را تا سال سوم متوسطه ادامه داد اما به‌علت مشکلات مادی از ادامه تحصیل بازماند.

در سال 55 به سربازی اعزام شد، در این دوران آخرین اخبار و اطلاعات قیام باشکوه ملت مسلمان ایران را به‌دست می‌آورد و آنها را به سربازان انتقال می‌داد، او بعد از خدمت سربازی فعالیت‌هایش را علیه رژیم چندبرابر کرد تا اینکه انقلاب به پیروزی رسید.

با تشکیل سپاه پاسداران شهرستان به این نهاد پیوست و در واحد عملیات به خدمت مشغول شد، با آغاز غائله گنبد با عده‌ای از پاسداران بابلسر به آن منطقه رفت و به مبارزه با عناصر آمریکایی پرداخت.

بعد از بازگشت از گنبد، مسؤولان سپاه به‌خاطر شایستگی‌اش او را به‌عنوان فرمانده یگان حفاظت سپاه برگزیدند.

با شروع جنگ با عنوان سرپرست نیروهای اعزامی ‌از بابلسر رهسپار منطقه سرپل‌ذهاب شد و از ناحیه پا به سختی مجروح شد، پس از بهبودی با حفظ سمت، سرپرستی بسیج سپاه بابلسر را پذیرفت.

با آغاز عملیات بیت‌المقدس خود را به خرم‌شهر رساند و پس از دلاوری‌های فراوان مورد اصابت ترکش قرار گرفت، هنوز زخم‌هایش التیام پیدا نکرده بود که برای شرکت در عملیات رمضان دل به کربلای شلمچه سپرد.

پس از مدتی به همراه خانواده‌اش به منطقه برگشت و به‌عنوان مسؤول دفتر فرماندهی سپاه منطقه 3 انتخاب شد، پس از آن مسؤولیت دژبانی کل سپاه جنوب را پذیرفت.

سرانجام در عملیات کربلای 4 در تاریخ 4 تیر ماه 1365 به ندای حق لبیک گفت و با بال‌های سرخ به آسمان پر کشید.

انتهای پیام/3141/خ30

بچه‌ها آسایشگاه منطقه بچه‌های کشوری عملیات به‌خاطر بابلسر انقلاب باتوم صبحانه اردوگاه مقاومت می‌کند ادامه اصابت تکریت پیروزی فراوان پذیرفت کربلای به‌عنوان پاسداران دوران سربازی عراقی‌ها مصادف کشورمان تحریم اقتصادی صحبت‌های می‌گذرد خبرگزاری مازندران به‌سر می‌برد یادباد معتمدی بیشتر کرمانشاه لذت‌بخش آوردن خداست گرفتند