مازندشورا: پس از یک هفته من به خانه رفتم زنگ خانه به صدا درآمد من فردی را که از بیرون میدیدم نمیشناختم تا آنکه تلفنم زنگ خورد و همسرم گفت منم در را باز کن،باورم نمیشد همسرم با چهرهای زخمی و کبود انگار آدم دیگری شده بود.. همکارانش او را رسانده بود و به من گفتند « شهید زندهات را تحویل بگیر».
76 ماه, 2 هفته, 2 روز قبل
مازندشورا: شهرام نقیزاده یکی از رزمندگان کردستان میگوید: «از سال 61 تا سال 65 در مریوان بودهام، سالهاست که بچهها را ندیدم، نمیدانم که چگونه و با چه کلماتی خوشحالی خودم را بیان کنم، وقتی شنیدم قرار است بر و بچههای چناره دور هم جمع شوند، از خوشحالی در پوستم نمیگنجیدم».
86 ماه, 2 هفته, 3 روز قبل
مازندشورا: پدر یک زن جوان که پس از شلیکهای کینهتوزانه همسرش، به شکلی معجزهآسا از مرگ حتمی گریخته است، پشت پرده تلخ زندگی دخترش و جزئیات تازهای از این ماجرای هولناک را فاش کرد.
90 ماه, 2 هفته, 2 روز قبل
مازندشورا: کاش میتوانستم به او بگویم محمد تو نباید خجالت بکشی... خجالت سهم مدیرانی است که رسیدگی به امثال تو را فراموش کرده و رفاه صندلی مدیریت، توان درک فقر روزهایت را از او گرفته است.
91 ماه, 2 هفته قبل
مازندشورا: وقتی به خانه پدرشوهرم نزدیک شدیم از دور چلچراغی آذینبسته نمایان شد، نزدیک و نزدیکتر شدیم، روبهروی چلچراغ ایستادم، خدای من! چه میدیدم؟! عکس زیبای حسینعلی بود که روی چلچراغ به من لبخند میزد.
95 ماه, 6 روز قبل