مازندشورا: ماجرا به تیرماه 1391برمی گردد.روزی که جوانی تقریبا ناشناخته به جهت کارنامه اجرایی و مدیریتی چشمگیر ، اما با یک نامی که تقریبا برای همه مرکز نشینان استان شناخته شده بود از صداو سیمای مازندران راهی عمارت شهرداری ساری شد.نامش عبوری بود.«مهدی عبوری»
کسی که شاید در ابتدا بسیاری از همکاران جدیدش در شهرداری و شاید بسیاری از شهروندان نه حضور او را به عنوان «شهردار» جدی می گرفتند و نه برای وعده های متعددش که آرزوهای نامحقق شهروندان بود احتمال تحقق قائل بودند.یادم هست،خیلی ها می گفتند او نمی داند در چه گردابی افتاده است؟! شهرداری به نوعی کانون همه زد و بندهاست.تقریبا همه شهرداران قبلی هم با همین وعده ها و آرزوهای رنگارنگ بر صندلی شهرداری مرکز استان جلوس کردند و اندکی بعد متوجه شدند که اگر باج ندهند و سیاسی کاری را در پیش نگیرند،راه به جایی نخواهند برد.اما اندکی که گذشت کم کم بعضی از مسئولین و شماری از شهروندان دریافتند که ماجرای عبوری می تواند کمی تا قسمتی جدی و البته متفاوت باشد.این شاید سرآغاز دگردیسی در باورهای شهروندانی بود که از شهروند بودن در مرکز استان ،همیشه پشیمان بودند. «عبوری» بسیار سریع به ساماندهی امور نابسامان شهر و شهرداری اقدام نمود.کمی غیرقابل باور بود.تقریبا هرروز بر وجاهت این جوان ترین شهردار افزوده می شد.گزافه نیست اگر بگوییم چنانچه سامانه ای همانند پایش کیفیت هوا برای سنجش شمار طرفداران عبوری در ساری نصب می شد همگان می توانستند روند روبه فزونی محبوبیت شهردار جوان را به صورت روزانه ملاحظه نمایند.اما این یک واقعیت بود.واقعیتی که شمار اندکی از تحقق آن روی ترش کرده و کمی ناخرسند شدند.این همه تحولات مثبت چگونه ممکن بود. آن هم در شهری که شهرداران گذشته در مواجهه با مطالبات مشروع شهروندان و برای فرار به دشت بی مسئولیتی ،خزانه خالی شهرداری را پیوسته به رخ می کشیدند و در تمنای بودجه و اعتبار لازم تا سرحد تکدی از مردم و استقراض از زمین و زمان پیش رفته بودند.ساری که در سالهای گذشته به باور بسیاری از شهروندان از مدار شهرنشینی دور می گشت و تقریبا تمامی المانهای شهری و مظاهر شهرنشینی در مرکز استان از پیادرو و پارک گرفته تا ترافیک و زباله ، روند واپسگرایی نا امید کننده را طی می کرد،با برنامه های شهردار جوان در بستر توسعه قرارگرفت و تحرکات مهمی برای احیای هویت شهری در مرکز استان آغاز گردید.تحرکاتی که تنها اندکی بعد، مخالفان شهردار جوان مجبور شدند برای کنترل آن در بعضی نقاط حساس سرعت گیر تعبیه نمایند!
اما انگار موتور عبوری تازه گرم شده بود.هر روز یک پروژه و هر روز یک کارگاه در ساری تجهیزگردید.کوچه پس کوچه های مرکزاستان و محله های مرکزی و حاشیه ای، اندک اندک به مدار شهرنشینی بازگشتند.این تحولات بنیادین به گونه ای پیش رفت که امروزه برق شادی و رضایت را از عمق چشمان شهروندانی که شاید شمار زیادی از آنان در ابتدا «عبوری »را یک پوپولیست تمام عیار می دانستند و اینک به عملگرایی واقعی این مدیر جوان ایمان پیدا کردند می توان دید.تا جاییکه خبر ارتقای وی برای استانداری یا حضورش در رقابتهای انتخاباتی مجلس به کابوسی برای شهروندانی که تازه طعم زندگی در مرکزاستان را مزه کرده اند تبدیل می شود. امروزه جایگاه و کاریزمای این شهردار جوان و زیرک به اندازه ای ارتقاء یافته است که نه تنها دوستداران پرشمارش بلکه مخالفان قسم خورده و منتقدان کم شمارش نیز در مواجهه با هژمونی روبه تزاید او دوست دارند با وی عکس یادگاری بگیرند! مشی عبوری، بواسطه اقداماتش امروزه به یک فرهنگ تبدیل شده است.فرهنگ خدمت بی منت و تعهد به جایگاهی که مردم به آن اعتبار می بخشند.مردمی که می خواهند شهردارشان همانند خودشان باشد.همانند خودشان حرف بزند.احساسات و مهمتر از همه دردشان را به درستی درک کند.حال می خواهد عده ای او را به مشی پوپولیستی منتسب بدانند یا عملگرایی محض.آنچه مسلم است امروزه علی رغم باور کسانی که اقدامات شهردار جوان مرکز استان را بیشتر روبنایی می دانند تا زیربنایی اما واقعیت این است که گفتمان عبوری در این شهر به جایی رسیده است که مردم بزرگترین مدافع اش هستند و با حضور مستمرشان در فراخوان های شهرداری، تبلیغات مخالفان کم شمارش را خنثی می کنند.امروز خیلی ها سعی دارند خود را دوستدار و حامی «عبوری» معرفی نمایند.مخالفت با عبوری مخالفت با مردم است و عبور از عبوری تقریبا غیرممکن شده است، که البته این فرآیند مسئولیت عبوری را بیش از پیش سنگین تر و تصمیمات راهبردی اش را در کانون توجه قرار می دهد.تصمیماتی که مردم هرگز دوست ندارند به قیمت کاهش محبوبیت شهردار پرتلاش مرکز استان تمام شود.