سرانجام فاو کربلای او شد

مازندشورا: علی‌محمد در عملیات والفجر 8 در شهر فاو عراق به‌عنوان فرمانده دسته بر اثر اصابت ترکش خمپاره به کمر و گردن و جراحات شیمیایی به آرزوی دیرینه‌اش که دیدار لقای حق بود، رسید.

مازندشورا:خبرگزاری فارس مازندران ـ دفاع مقدس/ در 27 فروردین‌ماه 1338 در شهرستان قائم‌شهر در خانواده‌ای مذهبی و سنتی که پدر و مادر آن عبدالحسین آبیار و ربابه کاکویی بودند، پسری به‌دنیا آمد که او را علی‌محمد نامیدند.

پنجمین فرزند خانواده بود و دارای دو برادر و سه خواهر؛ در کنار دیگر برادران و خواهران در سنگر علم و دانش مشغول به تحصیل شد و تا کلاس ششم ابتدایی درس خواند، سپس درس را رها کرد و به‌علت کمک به خانواده از سن 12 سالگی در کارخانه نساجی قائم‌شهر مشغول به کار شد.

مادرش می‌گوید: علی‌محمد پسری با محبت، مهربان، متدین، باتقوا و رازنگهداری بود و در کار منزل نیز به ما کمک می‌کرد.

به حق‌الناس، انجام واجبات و ترک محرمات و کمک به افراد نیازمند و بی‌بضاعت توجه خاصی داشت و سعی می‌کرد در حد توانایی در فعالیت‌های مذهبی در مسجد حضوری فعال داشته باشد.

می‌گفت امام تنها شده، باید کمک کنیم و به جبهه برویم و از اسلام و ناموس‌مان دفاع کنیم، فراموشی مسجد و قرآن خسارت‌بار است، حتی پس از جنگ نیز نباید پشت جبهه و مسجد را خالی کرد.

قبل از انقلاب با اوج‌گیری نهضت اسلامی او نیز با فعالیت‌های انقلابی آشنا شد و به صفوف مبارزین انقلاب پیوست و همراه با دوستان در تظاهرات و راهپیمایی‌ها شرکت می‌کرد.

شب‌ها هم اعلامیه‌های حضرت امام(ره) را در سطح شهر پخش می‌کرد و نوارهای سخنرانی ایشان را به‌صورت مخفیانه به منزل می‌آورد و گوش می‌کرد و می‌گفت خانه نشستن فایده ندارد، همه باید دست به دست هم دهیم تا انقلاب پیروز شود.

پس از پیروزی انقلاب و تشکیل بسیج، عضو این نهاد مقدس و مردمی شد و در ایست‌های بازرسی شبانه و درگیری با منافقین حضور مستمر و دائمی داشت.

در مورد روحانیت می‌گفت: به روحانیون احترام بگذارید و آنها را تنها نگذارید و به کمک‌شان کنید.

از خصوصیات بارز شهید رابطه صمیمی و نزدیک با دوستان و آشنایان، نماز اول وقت، شرکت در نماز جمعه و جماعات، کمک به نیازمندان و بی‌بضاعتان بود.

با شروع جنگ تحمیلی تاب و تحمل ماندن نداشت و اولین‌بار وقتی درخواست رفتن به جبهه کرد، پدرش گفت: «برو پسرم! تو را به خدا سپردم، خدا به همراهت و اگر هم شهید شدی باز هم برایت سخنرانی می‌کنم، چون تو در راه خدا می‌روی».

سرانجام در سال 61 به‌مدت 4 ماه به‌صورت بسیجی به غرب کشور و در منطقه عملیاتی مریوان حضور یافت که در آنجا مجروح شد و مدت یک هفته در بیمارستان مریوان بستری شد و تحت مداوا قرار گرفت.

سکینه آبیار خواهر شهید می‌گوید: برادرم از همان سنین کودکی اهل نماز و قرآن بود و با همه رابطه صمیمی داشت و برای بزرگ‌ترها به‌ویژه پدر و مادرش احترام خاصی قائل بود و اگر پدر و مادرش مشکل یا ناراحتی داشتند او بسیار ناراحت می‌شد.

او در روز شهادت شهید مطهری سر زمین کشاورزی مشغول کار بود، وقتی متوجه مسأله شد سریع کار رها کرد و به مسجد رفت و قرآن را از بلندگو پخش کرد.

در مورد رفتن به جبهه و حضرت امام به خانواده می‌گفت: «اگر من به جبهه بروم و دو بعثی را به هلاکت برسانم، باز هم خدمتی به وطن کرده‌ام و به حرف رهبرم گوش داده‎ام و اگر من شهید شدم و عکس مرا بر روی در و دیوار دیدید، ناراحت نشوید و خوشحال باشید که چنین برادری داشتید که به جبهه رفت و در راه خدا و وطن به شهادت رسید».

او به امام علاقه زیادی داشت و می‎گفت به‌خاطر شادی دل امام هم که شده باید به جبهه بروم.

خواهرش معصومه آبیار می‌گوید: برادرم در فعالیت‌های انقلابی حضوری فعال داشت و حتی چند بار تحت تعقیب ساواک قرار گرفت ولی با چابکی و زیرکی توانست از دست آنان فرار کند.

او به ما توصیه می‌کرد نماز بخوانید، با ایمان، باتقوا، باحجاب و مردم‌دار باشید و دست مستضعفین را بگیرید.

بزرگ‌ترین آرزویش سلامتی حضرت امام و پیروزی انقلاب و باز شدن راه کربلا بود.

علی‌محمد همیشه مشوق ما برای شرکت در راهپیمایی‌ها و تظاهرات بود و همیشه خودش در مراسم تشییع شهدا و دعای کمیل شرکت می‌کرد.

همیشه به خانواده‌های شهدا سرکشی و به کارهای آنها رسیدگی می‌کرد و می‌گفت خانواده‌های شهدا خیلی مقدس‌اند و چشم و چراغ ما هستند، باید به آنها احترام بگذاریم و دل آنها را شاد کنیم.

فاطمه مهدوی همسر شهید می‌گوید: از خصوصیات مورد توجه شهید که منجر به ازدواج من با او شد، ایمان، تقوا، خوشرویی، مقید بودن به امام و انقلاب و در خط ولایت فقیه بودن، بود.

او مسؤول انجمن اسلامی محل و عضو شورای پایگاه بود و با توجه به فعالیت‌های زیاد در مواقع بیکاری نیز در امورات منزل کمک‌حالم بود.

بسیار متین، خوش‎برخورد، منظم و منضبط بود و تمام کارهای شخصی‌اش را خودش انجام می‌داد.

خیلی دوست داشت که فرزندانش در خط اصیل اسلام تربیت شوند و از همان کودکی بچه‌ها را تشویق به نماز خواندن می‌کرد و به زندگی ساده و بدون تجملات علاقه داشت.

در اوقات بیکاری روزنامه و همچنین کتاب‌های استاد مطهری را مطالعه می‌کرد، عاشق امام و ولایت فقیه بود و همیشه سفارش می‌کرد که در خط ولایت فقیه و امام باشید و با افتخار گام بردارید.

در مورد شهادت می‌گفت: به استقبال سرب گداخته رفتم تا عزت اسلام پابرجا باشد تا شهید شوم و به خیل شهیدان، به امام حسین(ع) و کربلائیان بپیوندم.

در نامه‌هایی که برایم می‌نوشت مرا به صبر و بردباری دعوت می‌کرد و می‌گفت: همچون حضرت زینب کبری(س) در مقابل سختی‌های زندگی مقاومت کن که اجری عظیم خواهی داشت، اولاً دوری را تحمل می‌کنی، ثانیاً سرپرستی فرزندان را به‌عهده داری، پس اجر و پاداش شما دوبرابر من است و خداوند را سپاس‌گزار باش.

علی‌محمد در سال‌های 62 و 64 نیز در مناطق عملیاتی جنوب حضور پیدا کرد و در عملیات والفجر 8 در 25 بهمن‌ماه 64 در شهر فاو عراق به‌عنوان فرمانده دسته بر اثر اصابت ترکش خمپاره به کمر و گردن و جراحات شیمیایی به آرزوی دیرینه‌اش که دیدار لقای حق بود، رسید و سرانجام بر روی دستان مردم قائم‌شهر تشییع و به خاک سپرده شد.

3141/ج

می‌کرد می‌گفت انقلاب علی‌محمد می‌گوید آبیار همیشه فعالیت‌های شهادت احترام ولایت باشید اسلام سرانجام قائم‌شهر مادرش مشغول خانواده مطهری ناراحت کودکی بسیار زندگی علاقه کارهای برادرم خانواده‌های تشییع ایمان بیکاری به‌صورت انقلابی دوستان اسلامی حضوری مذهبی باتقوا تظاهرات راهپیمایی‌ها صمیمی عملیاتی رابطه خصوصیات سخنرانی پیروزی مریوان