مازندشورا:به گزارش خبرگزاری فارس از شهرستان ساری، در آستانه اربعین حسینی به بهانهای که نائب الزیاره شهدای مدافع حرم باشیم با پدر شهید کمالی در منزلش قرار ملاقاتی گذاشتیم.
پیدا کردن خانه پدر شهید کمالی مانند قبل از شهادتش چندان سخت نیست، از ابتدا تا انتهای کوچه همه این خانواده را میشناسند، اصلا همه مردم شهر نه بلکه همه مردم کشور حتی در سطح وسیعتر امروز جهانیان شهدای مدافع حرم را میشناسند.
*خستگی ناشی از کار بنایی شوق صحبت درباره فرزندش را کم نکرد
کافی است وارد استان مازندران شوید و دنبال آدرس خانه شهید کمالی بگردید، همه میدانند که ساروی هست و در جبهه خانطومان به شهادت رسید و هنوز پیکر مطهرش به وطن برنگشت و هر وقت پدر هوای فرزندش را میکند نوه کوچک حاج سعید را بغل میکند تا آرامش پیدا کند.
با پدر شهید حاج سعید کمالی ساعت 4.5 بعد از ظهر قرار گذاشتیم، با سلام و احوال پرسی گرم منتظر ما بود، وارد اتاقی شدیم که فقط یاد و نام شهدا در آن موج میزد، عکس همه شهدای خانطومان، روی دیوار، لباس رزم شهید کمالی، به همراه عکس شهید دایی شهید کمالی، اصلا اتاق بوی شهادت میداد.
با وجود خستگی از کار بنایی به گرمی از ما استقبال کرد، آثار خستگی در چهرهاش مشخص بود ولی لبخندی که بر لب داشت و عطشی که برای صحبت درباره شهید کمالی و دیگر همرزمانش داشت خستگیاش را پوشانده بود.
با پدر شهید کمالی دیداری در گذشته به همراه مسؤولان استانی داشتیم، زمانی که مسؤولان استانی برای عرض تسلیت محضر خانواده ایشان رسیدند، شور و نشاط عجیبی در چهره این مرد وجود داشت، شبیه فرزند از دست دادهها نبود، مترصد فرصت بودم تا از او بپرسم چرا شما با وجود اینکه فرزند شما به شهادت رسیده است، اصلا شبیه فرزند از دست دادهها نیستند، علاقه من به پرسیدن این سؤوال زمانی بیشتر شد که در لابهلای صحبتهایش فهمیدم او شهید سعید و تنها دخترش را از بین دیگر فرزندانش بیشتر دوست دارد.
با تردید پرسیدم، حاج آقا اون روزی که محضر شما رسیدم با حضور مسؤولان استانی استقبال گرم شما از مسؤولان برایم تعجب بود،دلیلش چه بود؟
*نوجوانیام در جبهه گذشت
نگاهی به من کرد، دستانش را قرینه رو به روهم گذاشت و نگاهی به عکس شهدای خانطومان کرد و یک نگاه به عکس دو شهید دفاع مقدس و گفت: بنده پس از شنیدن خبر شهادت فرزندم گریه نکردم دو رکعت نماز شکر خواندم.
اصرارم بیشتر شد،گفتم چرا، پاسخ داد: این درس را از امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) گرفتم،صبر حضرت زینب برای ما خانواده شهدا الگو است.
پدر شهید کمالی اضافه کرد: حضرت زینب(س) بیشترین مصائب را در راه اسلام متحمل شد و هیچ وقت لب به شکوائیه نگشود.
وی اضافه کرد: بعد از شهادت برادرش امام حسین(ع) و یارانش بدترین ظلمها به اهل بیت شد، اما ما بعد از شهادت فرزندمان ما را مورد احترام قرار دادند، کسی به ما سنگ نزد، کسی به ما تازیانه نزد و چهل منزل ما را به اسارت نبردند.
پدر شهید کمالی ادامه داد: مصیبت از دست دادن فرزندم در برابر مصائبی که به حضرت زینب(س) وارد شد قابل مقایسه نیست و اگر مسلمان هستیم نباید نسبت به این موضوع شکایتی داشته باشیم.
وی با مطرح کردن خاطرات حضور خویش در دوران دفاع مقدس، بیان کرد: نوجوانی را من در دوران دفاع مقدس دیدم که از شب تا صبح نماز میخواند و در عملیات کربلای چهار شهید شد، اون دانشجو پدر و مادر نداشت!
ولی گرائیلی بچه قائمشهر جلوی چشم بنده به شهادت رسید، شهید لزگی زمانی که به شهادت رسید چند فرزند خردسال داشت، بنده چفیه آخر را گذاشتم روی سرش، این هم مانند فرزند ما بودند.
*دوندگی 7 ماهه سعید برای اعزام
از پدر شهید کمالی پرسیدم، زمانی که فرزند شما برای حضور در سوریه اعزام میشد مخالفتی نکردید،گفت: سعید هفت ماه دوندگی کرد تا بتواند اعزام شود، تازه پسرم بزرگ بود و خودش باید برای زندگیاش تصمیم میگرفت،سعید جزء نیروی رزمی نبود، در عقیدتی سپاه کربلا مشغول خدمت بود، برای اعزام چندین بار تلاش کرد به همه نیروهای رده بالای سپاه استان برای اعزام متوسل شد، به حدی این پسر برای حضور در سوریه اصرار میکرد که من دهانم باز نمیشد که بگویم نرو با وجود اینکه حرف مرا میگرفت ولی نمیتوانستم اصلا دهانم نمیچرخید.
پدر شهید کمالی، نکته جالبی درباره حضور شهید کمالی برای اعزام به سوریه مطرح کرد، شب قبل از اعزام به دلیل مشغله کاری خیلی خسته بود، دوستانش تماس گرفتند که برای اعزام حرکت کنند،گوشیاش زنگ خورد و همه میدانستیم که باید اعزام شود، خانمش به دلیل نگرانی که داشت، مخالف اعزامش بود و گفته بود که نمیگذارم شما اعزام شوید، صبح زمانی که گوشی سعید زنگ خورد خانمش از خواب بیدارش کرد و تلفنش را در اختیارش قرار داد، آیا با این شرایط بنده میتوانستم ممانعت کنم؟
زمانی که دلتون برای حاج سعید تنگ میشود چه کار میکنید، گفت: اوایل یه ذره بیخیال بودم ولی الان دلم تنگ میشود، با دیدن فرزند سعید و خانم پسرم آرامش میگیرم.
از حاج آقا پرسیدم پسرتون هیچ وقت به خواب شما اومد، بیان کرد: اوایل زمانی که میخواست به شهادت برسد خواب شو دیدم، فردای روزی که میخواست به شهادت برسد در خوابم آمد و با کلمه ارباب خداحافظ از من خداحافظی کرد.
رویتالله کمالی اضافه کرد: پسرم برای زمینهسازی ظهور عازم سوریه شد، آخرین پنجشنبهای که از سوریه با من تماس گرفت، به سعید گفتم، پدرخانمت نگرانت هست و به من میگوید چرا گذاشتی بره، سعید به من گفت: پدر شما به این حرفها توجه نکن، اگر قرار باشه همه در خانه بمانیم برای زمینهسازی ظهور تلاش نکنیم نباید توقع داشته باشیم که امام زمان(عج) ظهور کنه، به پدر خانمم بگو در جلسات قرآنی که شرکت میکنه مگه برای تعجیل در ظهور فرج آقا دعا نمیکنه، چه کسی باید تلاش کند، هر چه در توان داریم باید برای ظهور زمینهسازی کنیم، در ثانی ما تکلیف مسلمانی داریم و از طرفی اگر در سوریه حضور نداشته باشیم بنا به گفته رهبر انقلاب اسلامی باید در مرزهای کرمانشاه با داعش مبارزه میکردیم، سعید با این حرفها دل منو قرص کرد.
بعد از خواب خداحافظی به پسر بزرگم گفتم که سعید شهید و مجروح شد، پسرم قبول نمیکرد، گفت من دوشنبه با سعید صحبت کردم این طور نیست، پسرم قرار بود پس از بررسی به من خبر بدهد که چه اتفاقی برای سعید افتاد،وقتی متوجه شهادت سعید شد دیگر با من تماس نگرفت، خودم دو سه باز زنگ زدم، از صدای محزونش متوجه شدم،پسر بزرگم پشت تلفن گریه میکرد و من بهش دلداری دادم و گفتم فرزندم فدای حضرت زینب(س) شد و دو رکعت نماز شکر خواندم.
زمانی که درباره خصوصیات شهید سعید کمالی صحبت میکرد، نگاهی به عکس شهدای که روبروی ما نصب شده بود میکرد، شرش را پایین میآورد و نگاهی به من کرد و گفت: سعید ولایی بود، هیچ وقت بدون پیشوند مقام معظم رهبری اسم آقای خامنهای را به زبان نمیآورد، سفارش جدی به پشتیبانی از ولایت فقیه میکرد.
*نوید شهادت در روز خواستگاری
سعید از زمان خواستگاریاش به اطرافیان خویش نوید شهادتش را داد و اعلام کرد که بنده باید در راه رضای خدا به شهادت برسم،زمانی که دانشگاه بود اوقات فراغتش را در اردوهای جهادی میگذراند.
از حال و هوای اربعینی شهید کمالی پرسیدم،گفتم آیا شهید حاج سعید کمالی برنامهای برای حضور در سفر اربعین نداشت، پاسخ همان چیزی بود که ماموریت یافتیم دربارهاش صحبت کند،رویتالله کمالی،دوباره نگاهی به عکس فرزندش کرد و گفت: سعید قرار بود بعد از سوریه در مراسم اربعین شرکت کند، قرار گذاشته بودیم که بعد از سفر سوریه با همدیگر پیاده در این مراسم شرکت کنیم که به شهادت رسید، یه بار هم با خانمش قرار گذاشته بود که در مراسم اربعین شرکت کند که ظاهرا این سفر هم انجام نشده بود.
از پدر شهید کمالی پرسیدم، پیام شما به کسانی که در مراسم اربعین شرکت میکنند، چیست، گفت: ولایت مداری را سرلوحه کار خویش قرار دهند، در سایه توجهات به مراسمهای مذهبی کشور ما به اقتدار و سربلندی رسید.
از آقای کمالی پرسیدم به نظر میرسد که مردم از مسؤولان و دست اندرکاران به دلیل دو برابر شدن کرایهها گلایه دارند و همکاری مناسبی در این زمینه توسط متولیان اجرایی کشور انجام نشده است، به نظر شما این موضوع خوب است، بیان کرد: این موضوع به هیچ وجه قابل قبول نیست، ولی شما ببینید اشتیاق مردم با افزایش کرایهها و هزینهها کاهش پیدا نکرد و هر سال به تعداد زائران حرم حسینی در اربعین اضافه میشود.
پدر شهید کمالی ادامه داد: مردمی که در مراسم اربعین شرکت میکنند، چندان اهل مال دنیا نیستند، با افزایش کرایه و چند برابر کردن هزینه خللی در اراده مردم برای حضور در اربعین ایجاد نشده است.
صحبت پایانی ما با پدر شهید کمالی این بود که نائبالزیاره از طرف شهید کمالی هستیم، با التماس دعا از ما، با خانواده شهید کمالی خداحافظی کردیم.
===================
گفتوگو از جاوید عباسی
==================
86004/ج